پارت ۵ فیک کوک
ویو کوک
ات رو ورودی مدرسه ش پیدا کردم و صبر کردم بره تو که برم شرکت[کوک درکل مافیا ولی ی شرکت خیلی موفق و بزرگ هم برای پوشوندن شغل اصلیش که همون مافیا بودنه داره]
که دیدم ی گروه از دخترا اومدن سمت ات.فکرکردم دوستای اتن که دیدم یکیشون اتو هل داد و انداختش رو زمین سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم سمتشون اونا حق نداشتن با همچین فرشته ای انقدر بد رفتاری کنن
_هوییییییی فکر کردین دارین چیکار میکنین؟
=اععهههه از کی تا حالا ما باید بابت کارمون توضیح بدیم .
_از الان به بعد ببینم یکیتون اتو اذیت میکنه روزگارشو سیاه میکنم
=کسی نمیتونه روزگار منو سیاه کنه مخصوصا همچین بچه ننه ای اصن میدونی بابای من چیکارست با حقوق ی ماهش میتونه کل زندگیت رو بخره
_هع[پوزخند صدا دار]کار بابات چیه؟
=مدیر بخش اصلی شرکت with king [همون پادشاه سفید از خودم اسم شرکت رو گفتم ]
_کانگ شیک وو؟بابای توعه؟
=عه میبینم که بابام خیلی معروفه آره کانگ شیک وو بابامه،بابام
_پس از امروز بابات اخراجه
=تو کی هستی که بخای برای بابام حکم صادر کنی
_من رئیس اصلی اونجام کسی کع صاحب کل اون شرکت اون شرکت منع
ویو ات
پس ارباب صاحب شرکته هه کانگ جیا چه تعجب کرده
کوک دستمو کشید برد تو کلاسم نشوندم سر جام و گفت
_ حرفامو که یادته .اگرهم کسی اذیتت کرد فقط بهم زنگ بزن
+بلع چشم
_درضمن وقتی رفتی خونه ی دوش بگیر و هرچی آجوما گفت رو انجام بده
+چشم
_خداحافظ
+خداحافظ
ویو کوک
ات رو کشیدم بردم داخل و ی گوش زد ها و یاد آوریایی کردم میخواستم برم که متوجه شدم دخترای کلاسشون میگفتن
[علامت دخترای کلاسشون=اونجا این علامت کانگ جیا بود اینجا علامت همه ی دخترای کلاسشونه]
=چه پسر خوشتیپی
=آره خیلی خوشگله
=اوووووفففف عجب جیگری
=چه بدنییی چه پر عضله
نیشخندی زدم و از کلاسشون رفتم بیرون و سمت شرکت حرکت کردم و به سو جون [سوجون دست راست و دوست و همیشه همراه کوکه]پیام دادم که اون کانگ شیک ووی عنتر رو اخراج کنه .
ویو ات
[فلش بک بعد از مدرسه تو خونه]....
براش کلی زحمت کشیدم لطفا حمایت کنید😁
لایک کامنت و فالو فراموش نشه😊
مرسی که خوندی☺️
ات رو ورودی مدرسه ش پیدا کردم و صبر کردم بره تو که برم شرکت[کوک درکل مافیا ولی ی شرکت خیلی موفق و بزرگ هم برای پوشوندن شغل اصلیش که همون مافیا بودنه داره]
که دیدم ی گروه از دخترا اومدن سمت ات.فکرکردم دوستای اتن که دیدم یکیشون اتو هل داد و انداختش رو زمین سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم سمتشون اونا حق نداشتن با همچین فرشته ای انقدر بد رفتاری کنن
_هوییییییی فکر کردین دارین چیکار میکنین؟
=اععهههه از کی تا حالا ما باید بابت کارمون توضیح بدیم .
_از الان به بعد ببینم یکیتون اتو اذیت میکنه روزگارشو سیاه میکنم
=کسی نمیتونه روزگار منو سیاه کنه مخصوصا همچین بچه ننه ای اصن میدونی بابای من چیکارست با حقوق ی ماهش میتونه کل زندگیت رو بخره
_هع[پوزخند صدا دار]کار بابات چیه؟
=مدیر بخش اصلی شرکت with king [همون پادشاه سفید از خودم اسم شرکت رو گفتم ]
_کانگ شیک وو؟بابای توعه؟
=عه میبینم که بابام خیلی معروفه آره کانگ شیک وو بابامه،بابام
_پس از امروز بابات اخراجه
=تو کی هستی که بخای برای بابام حکم صادر کنی
_من رئیس اصلی اونجام کسی کع صاحب کل اون شرکت اون شرکت منع
ویو ات
پس ارباب صاحب شرکته هه کانگ جیا چه تعجب کرده
کوک دستمو کشید برد تو کلاسم نشوندم سر جام و گفت
_ حرفامو که یادته .اگرهم کسی اذیتت کرد فقط بهم زنگ بزن
+بلع چشم
_درضمن وقتی رفتی خونه ی دوش بگیر و هرچی آجوما گفت رو انجام بده
+چشم
_خداحافظ
+خداحافظ
ویو کوک
ات رو کشیدم بردم داخل و ی گوش زد ها و یاد آوریایی کردم میخواستم برم که متوجه شدم دخترای کلاسشون میگفتن
[علامت دخترای کلاسشون=اونجا این علامت کانگ جیا بود اینجا علامت همه ی دخترای کلاسشونه]
=چه پسر خوشتیپی
=آره خیلی خوشگله
=اوووووفففف عجب جیگری
=چه بدنییی چه پر عضله
نیشخندی زدم و از کلاسشون رفتم بیرون و سمت شرکت حرکت کردم و به سو جون [سوجون دست راست و دوست و همیشه همراه کوکه]پیام دادم که اون کانگ شیک ووی عنتر رو اخراج کنه .
ویو ات
[فلش بک بعد از مدرسه تو خونه]....
براش کلی زحمت کشیدم لطفا حمایت کنید😁
لایک کامنت و فالو فراموش نشه😊
مرسی که خوندی☺️
۸.۵k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.