𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۵ پارت ۱۰
تهیونگ معنای واقعی خیلی ترسناک شده بود داشتم سکته میکردم
_تهیونگ حالا چی شده نمیمیرم که یک روز صبحانه نخورم
شوگ_چه خبرته چرا وحشی میشی عاقا اصن غلط کردیم خوردیم خوبه؟یک صبحونه بود هاا
شوگا بچم ناراحت شد از پشت میز بلند شد گذاشت رفت
جیمی_ته چه خبرته ببین هیونگ ناراحت شد
جین_یک صبحونه بود دیگه چه خبرته
ته_برای ا.ت درست کرده بودم
مونی_ما خیلی از تو ا.ت معذرت میخوایم که صبحونه ی عاشقانتون رو خوردیم
هوبی_تهیونگ انتظار نداشتم
کوک_تهیونگا به کار زشتت فکر کن...ا.ت توهم بهش بفهمون که کارش زشت بود ماهم از این به بعد حواسمون به خوردنمون هست و خودمون صبحونه درست میکنیم
یکی یکی به تهیونگ حرفاشون رو زدن و پشت سر شوگا رفتن
_پسراااااا
ته_ا.ت ولشون کن
_ینی چی تهیونگ نمیبینی چقدر ناراحت شدن؟واقعا یک صبحونه بود دیگه حالا امروز نشد فردا فردا نشد پسفردا خدانکرده من هرروز پیشتم تهیونگ ارزش داشت الان هیونگاتو ناراحت کردی؟امروز با من مصاحبه نمیای و از دل پسرا در میاری فهمیدی؟
ته_ولی من میخوام باهات بیام
_لازم نکرده بیای منم از دستت دلخور شدم چون پسرا رو ناراحت کردی
ته_یااااااااا
_کوفت....میمونی خوابگاه و از دلشون در میاری اگه بفهمم هنوز ناراحتن نه من نه تو
ته_باشه💔🥲
همون موقع یکی از کارکنا اومد صدام کرد و منو با خودش برد
_حرفم یادت نره تهیونگگگ
ته_باشههههه
بعد با اون مرده رفتم سوار شدم داخل ون و رفتیم یک جایی اونجا منو بردن داخل یک اتاق و میکاپم کردن و لباسمو عوض کردن فرقی با لباس خودم نداشت فقط رنگش مشکی بود و کت و شلوار ست بود موهامم بسته بودن با یک پالتو مشکلی روش چون پاییز بود و هوا هم سرد بود
وقتی وارد محل شدیم کلی خبر نگار بودن و عکس میگرفتن و هی از پیدینیم راجب اینکه من کیم سوال میکردن اما پیدی جوابشون رو نمیداد
وارد محوطه شدیم و نشستیم خیلیا بودن افراد زیادی اونجا بودن که عکس میگرفتن
مجری_خب خانم....(اسمشو نمیدونه)
_کیم ا.ت هستم
مجری_خب خانم ا.ت امروز اینجایین تا خودتون رو معرفی کنین درسته؟
زک نیم نگاهی به پیدینیم کردم که سر تکون داد
و منم شروع کردم
_بله اینجام که خودمو معرفی کنم
اسمم ا.ت و فامیلم کیم هستش من اهل کره نیستم و ایرانی هستم
همه ساکت شدن انگار تعجب کرده بودن
_حدودا سه سال پیش به کره مهاجرت کردم در سن ۱۸ سالگی به اینجا اومدم یک سال اینجا دبیرستان رفتم و بعدش برای کار به کماپنی ادیشن دادم و قبول شدم بعد حدودا ۲ و سال و چند ماه دوره کاراموزی رو توی کمپانی بیگ هیت گذروندم....
مجری_ینی میخواید بگین الان یکی از ایدول های جدید کمپانی هایب(همون بیگ هیت)هستین؟
_بله حدودا چند ماهی هست که دوره کاراموزیم تموم شد و دبیو کردم قبول شدم.............
_تهیونگ حالا چی شده نمیمیرم که یک روز صبحانه نخورم
شوگ_چه خبرته چرا وحشی میشی عاقا اصن غلط کردیم خوردیم خوبه؟یک صبحونه بود هاا
شوگا بچم ناراحت شد از پشت میز بلند شد گذاشت رفت
جیمی_ته چه خبرته ببین هیونگ ناراحت شد
جین_یک صبحونه بود دیگه چه خبرته
ته_برای ا.ت درست کرده بودم
مونی_ما خیلی از تو ا.ت معذرت میخوایم که صبحونه ی عاشقانتون رو خوردیم
هوبی_تهیونگ انتظار نداشتم
کوک_تهیونگا به کار زشتت فکر کن...ا.ت توهم بهش بفهمون که کارش زشت بود ماهم از این به بعد حواسمون به خوردنمون هست و خودمون صبحونه درست میکنیم
یکی یکی به تهیونگ حرفاشون رو زدن و پشت سر شوگا رفتن
_پسراااااا
ته_ا.ت ولشون کن
_ینی چی تهیونگ نمیبینی چقدر ناراحت شدن؟واقعا یک صبحونه بود دیگه حالا امروز نشد فردا فردا نشد پسفردا خدانکرده من هرروز پیشتم تهیونگ ارزش داشت الان هیونگاتو ناراحت کردی؟امروز با من مصاحبه نمیای و از دل پسرا در میاری فهمیدی؟
ته_ولی من میخوام باهات بیام
_لازم نکرده بیای منم از دستت دلخور شدم چون پسرا رو ناراحت کردی
ته_یااااااااا
_کوفت....میمونی خوابگاه و از دلشون در میاری اگه بفهمم هنوز ناراحتن نه من نه تو
ته_باشه💔🥲
همون موقع یکی از کارکنا اومد صدام کرد و منو با خودش برد
_حرفم یادت نره تهیونگگگ
ته_باشههههه
بعد با اون مرده رفتم سوار شدم داخل ون و رفتیم یک جایی اونجا منو بردن داخل یک اتاق و میکاپم کردن و لباسمو عوض کردن فرقی با لباس خودم نداشت فقط رنگش مشکی بود و کت و شلوار ست بود موهامم بسته بودن با یک پالتو مشکلی روش چون پاییز بود و هوا هم سرد بود
وقتی وارد محل شدیم کلی خبر نگار بودن و عکس میگرفتن و هی از پیدینیم راجب اینکه من کیم سوال میکردن اما پیدی جوابشون رو نمیداد
وارد محوطه شدیم و نشستیم خیلیا بودن افراد زیادی اونجا بودن که عکس میگرفتن
مجری_خب خانم....(اسمشو نمیدونه)
_کیم ا.ت هستم
مجری_خب خانم ا.ت امروز اینجایین تا خودتون رو معرفی کنین درسته؟
زک نیم نگاهی به پیدینیم کردم که سر تکون داد
و منم شروع کردم
_بله اینجام که خودمو معرفی کنم
اسمم ا.ت و فامیلم کیم هستش من اهل کره نیستم و ایرانی هستم
همه ساکت شدن انگار تعجب کرده بودن
_حدودا سه سال پیش به کره مهاجرت کردم در سن ۱۸ سالگی به اینجا اومدم یک سال اینجا دبیرستان رفتم و بعدش برای کار به کماپنی ادیشن دادم و قبول شدم بعد حدودا ۲ و سال و چند ماه دوره کاراموزی رو توی کمپانی بیگ هیت گذروندم....
مجری_ینی میخواید بگین الان یکی از ایدول های جدید کمپانی هایب(همون بیگ هیت)هستین؟
_بله حدودا چند ماهی هست که دوره کاراموزیم تموم شد و دبیو کردم قبول شدم.............
۲۳.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.