my angel/فرشته ی من
my angel/فرشته ی من
پارت:۷
ویو ا/ت:
نشستیم و داشتیم به دور بود نگاه میکردیم
که یهو تهیونگ شروع یه صحبت کرد
-میگم ا/ت
+هوم
-میشه بیشتر همو ببینیم؟
+ها؟چرا؟
-اخه وقت گذروندن باهات خیلی خوبه،وقتی باهاتم احساس میکنم توی بهشتم
+(خجالت کشید)
+...خوب..باشه مشکلی ندارم
-واقعا؟(بچه خرذوق شد)
+اره
بعد یه نیم ساعت هم راه افتادیم سمت خونه
و رسیدیم
ساعت تقریبا ۱ بعد از ظهر بود
+باورم نمیشه این همه مدت باهم بودیم اون وقت هنوز ساعت تازه یکه؟؟
-(خنده)خوب آخه زود حرکت کردیم دیگه..
رسیدیم خونه ی من
پیاده شدم و ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم
لباسم و عوض کردم و رفتم و توی تختم دراز کشیدم و همین جوری توی گوشیم میچرخیدم
بعد یه مدت هم دیگه حوصلم سر رفت
کاری هم نداشتم تا انجام بدم
برای همین به خودم گفتم که به تهیونگ پیام بدم
مکالمشون:
+سلام،ا/تم حوصلم سر رفتههه😭
خیلی سریع جواب داد
-ای بابا،چرا؟
+نمیدونم،هیچ کاری ندارم تا انجام بدم
-چیکار کنم تا حالت خوب شه؟
+نمیدونم...
-خوب منم ایده ای ندارم،ولی اگه بازم چیزی به ذهنت رسید بهم بگو،باشه؟
+باشه
خوب شد؟؟ببخشید دیر گزاشتم
پارت:۷
ویو ا/ت:
نشستیم و داشتیم به دور بود نگاه میکردیم
که یهو تهیونگ شروع یه صحبت کرد
-میگم ا/ت
+هوم
-میشه بیشتر همو ببینیم؟
+ها؟چرا؟
-اخه وقت گذروندن باهات خیلی خوبه،وقتی باهاتم احساس میکنم توی بهشتم
+(خجالت کشید)
+...خوب..باشه مشکلی ندارم
-واقعا؟(بچه خرذوق شد)
+اره
بعد یه نیم ساعت هم راه افتادیم سمت خونه
و رسیدیم
ساعت تقریبا ۱ بعد از ظهر بود
+باورم نمیشه این همه مدت باهم بودیم اون وقت هنوز ساعت تازه یکه؟؟
-(خنده)خوب آخه زود حرکت کردیم دیگه..
رسیدیم خونه ی من
پیاده شدم و ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم
لباسم و عوض کردم و رفتم و توی تختم دراز کشیدم و همین جوری توی گوشیم میچرخیدم
بعد یه مدت هم دیگه حوصلم سر رفت
کاری هم نداشتم تا انجام بدم
برای همین به خودم گفتم که به تهیونگ پیام بدم
مکالمشون:
+سلام،ا/تم حوصلم سر رفتههه😭
خیلی سریع جواب داد
-ای بابا،چرا؟
+نمیدونم،هیچ کاری ندارم تا انجام بدم
-چیکار کنم تا حالت خوب شه؟
+نمیدونم...
-خوب منم ایده ای ندارم،ولی اگه بازم چیزی به ذهنت رسید بهم بگو،باشه؟
+باشه
خوب شد؟؟ببخشید دیر گزاشتم
۱۴۷
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.