فیک کوک پارت ⁴ ♡نفرت تا عشق♡
آنچه گذشت:
داشتم (منحرفا😖) آخيش الان خوب شد پتوم رو کامل زدم روم
و خوابیدم چقدر حال میده
.............................................................................
اخخ چقدر خسته بودم بلند شدم و لباسم رو پوشیدم
غذا نداشتم برای همین سفارش دادم
تا غذا آمد صبر کردم
اوفف خودا چه غذا خوشمزه ای بود
بلند شدم رفتم سر کار توی را کافه بودم که
یه پسره صدای ناجور در آورد
بعد با دست بهم🤙 نشون داد اصلا بهش توجه نکردم و رفتم
امدم توی کافه و یه کش برداشتم و موهامو بستم و لباسه کارم رو پوشیدم داشتم میومدم که خشکم زد پشمام این همون امم جونگ کوک بود گفتم خوب آدمه دیگه مگه چیه رفتم سر میزشون و گفتم هی چی میخاین و گفت
کوک: اوووو چه بدنی بعد گفتم اهوم باشه پس یه بدن سفارش میدی هننن؟ گفت: چی؟
میا: هی زود باش کار دارم
دستش رو گذاشت رو صندلی و گفت من یه قهوه میخام
گفتم باشه آقا گفت هه زنیکه لبخند زدم گفتم هه نزار روم بالا بیاد و به بغل دستیش گفتم شما چی گفت من هیچی الانا میرم گفتم بشش و رفتم وایی خدای من اون اون پسره رئیسه
رئیس: هی میا بیا اینجا بینم همین رو که نگفت
یکی محکم از پشت بغلم کرد گفت دلتنگت بودم
دیدم پسر رئیس یین بود بغلش کردم و همین :/
یین: هی دختر تو چه تغییر کردی چه جیگر شدی😉
میا: ممنونم نظر لطفته
یین: اوفف پدر من باید برم اخه کار دارم میبینمت
یین: از لُپم بوص کرد و رفت
(از زبان کوک)
دیدم که یه پسره از لُپش بوصش کرد هه احمق ولی..
بعدی...
۲۰ لایک💜
۱۰ کامنت🐾
۲ فالو🦋
داشتم (منحرفا😖) آخيش الان خوب شد پتوم رو کامل زدم روم
و خوابیدم چقدر حال میده
.............................................................................
اخخ چقدر خسته بودم بلند شدم و لباسم رو پوشیدم
غذا نداشتم برای همین سفارش دادم
تا غذا آمد صبر کردم
اوفف خودا چه غذا خوشمزه ای بود
بلند شدم رفتم سر کار توی را کافه بودم که
یه پسره صدای ناجور در آورد
بعد با دست بهم🤙 نشون داد اصلا بهش توجه نکردم و رفتم
امدم توی کافه و یه کش برداشتم و موهامو بستم و لباسه کارم رو پوشیدم داشتم میومدم که خشکم زد پشمام این همون امم جونگ کوک بود گفتم خوب آدمه دیگه مگه چیه رفتم سر میزشون و گفتم هی چی میخاین و گفت
کوک: اوووو چه بدنی بعد گفتم اهوم باشه پس یه بدن سفارش میدی هننن؟ گفت: چی؟
میا: هی زود باش کار دارم
دستش رو گذاشت رو صندلی و گفت من یه قهوه میخام
گفتم باشه آقا گفت هه زنیکه لبخند زدم گفتم هه نزار روم بالا بیاد و به بغل دستیش گفتم شما چی گفت من هیچی الانا میرم گفتم بشش و رفتم وایی خدای من اون اون پسره رئیسه
رئیس: هی میا بیا اینجا بینم همین رو که نگفت
یکی محکم از پشت بغلم کرد گفت دلتنگت بودم
دیدم پسر رئیس یین بود بغلش کردم و همین :/
یین: هی دختر تو چه تغییر کردی چه جیگر شدی😉
میا: ممنونم نظر لطفته
یین: اوفف پدر من باید برم اخه کار دارم میبینمت
یین: از لُپم بوص کرد و رفت
(از زبان کوک)
دیدم که یه پسره از لُپش بوصش کرد هه احمق ولی..
بعدی...
۲۰ لایک💜
۱۰ کامنت🐾
۲ فالو🦋
۵۷.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.