پارت 110
هیون:باید بریم گوشی برات بگیریم.
جیمین: نمیخواد، یکی زاپاس دارم.
هیون کاغذ را تا زد و به جیمین داد:
هیون : خوبه
جیمین کاغذ را در جیبش گذاشت و گفت:
جیمین:سیمکارت رو بده.
بلند شد و از توی کشوی پاتختی، گوشیِ درون باکس را در آورد و
سیمکارت را از هیون گرفت و به گوشی انداخت. گوشی را روشن کرد و
روی تخت پرت کرد، خودش از اتاق بیرون رفت که هیون به دنبالش راه
افتاد. به آشپزخانه رسید و در یخچال را باز کرد، بطری آب را گرفت و
یکسره باال کشید.
هیون به میز تکیه داده بود و خیره به آن بود که به حرف آمد:
هیون: نمیخوای ازاین قضیه به شوگا چیزی بگی؟
جیمین در یخچال را بست و رو به آن ایستاد و سرد لب زد:
جیمین: نه، توهم هیچی نمیگی.
و از آشپزخانه بیرون آمد، هیون به حالت عصبی گفت:
هیون:یعنی چی؟!
جیمین: نمیخواد، یکی زاپاس دارم.
هیون کاغذ را تا زد و به جیمین داد:
هیون : خوبه
جیمین کاغذ را در جیبش گذاشت و گفت:
جیمین:سیمکارت رو بده.
بلند شد و از توی کشوی پاتختی، گوشیِ درون باکس را در آورد و
سیمکارت را از هیون گرفت و به گوشی انداخت. گوشی را روشن کرد و
روی تخت پرت کرد، خودش از اتاق بیرون رفت که هیون به دنبالش راه
افتاد. به آشپزخانه رسید و در یخچال را باز کرد، بطری آب را گرفت و
یکسره باال کشید.
هیون به میز تکیه داده بود و خیره به آن بود که به حرف آمد:
هیون: نمیخوای ازاین قضیه به شوگا چیزی بگی؟
جیمین در یخچال را بست و رو به آن ایستاد و سرد لب زد:
جیمین: نه، توهم هیچی نمیگی.
و از آشپزخانه بیرون آمد، هیون به حالت عصبی گفت:
هیون:یعنی چی؟!
۴.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.