عشق دروغین پارت ۳ قسمت ۲
م.ج:بوکو (بوکسو رو میگه) توهنوزم بچه تر از اونایی
بوکسو:خاله جون من همسن اینا هستما حتی یه ماه بزرگترم
م.ج:برو خونه هوا داره سرد میشه
بوکسو:میتونم ببوسمت آجوما؟
م.ج:هن؟آجوما؟؟؟ یه بارم به من بگو آجوما ببین چیکارت میکنم
بوکسو:باشه آجوما
م.ج:وایسا ببینم بوکو بمون..بمون ببینم.بوکوووو
بوکو پاشی پیچ خورد و افتاد زمین
م.ج:اینا گرفتمت
بوکسو:خاله؟دلت میاد منو بزنی؟
م.ج:اوفففف چرا انقدر با اون چشمات منو میبازونی
بوکسو:اشکال نداره تقصیر من نیس که آجوما
مثل جت بلند شد و رفت خونه
دیگه دنبالش نرفتم و به رفتنش نگاه کردم نفش عمیقی کشیدم
که دستای یه نفرو روی کمرم حس کردم برگشتم
م.ج:اوه اومدی؟
پ.ج:آره چرا اینجا وایستاد بیا بریم خونه دیگه
م.ج:اوهوم بریم
"جی هی"
روی تختم دراز کشیدم و به سقف بالا سرم خیره بودم که بوکسو درو باز کرد و اومد داخل
بوکسو:خوبی؟
+اوهوم
بوکسو:میتونم..
+هوم؟
بوکسو:میتونم امروز..
+خوب؟
بوکسو:نه هیچی شب بخیر
وقتی منظورشو فهمیدم
+هی هی...بیا اینجا
دستامو باز کردم و با خوشحالی اومد کنارم و بغلم کرد
بوکسو:فردا باهم میریم بیرون بعدش میریم ثبت نام کنیم اوکی؟
+اوکی
بوکسو نگاهی بهم کرد و لپمو بوسید از خجالت سرشو برد پایین که موهاش به گردنم میخورد و قلقلکم میداد
+شب بخیر کیوتی
با محکم بغل کردنم بهم شب بخیر گفت و محکمتر بغلم کرد پتو رو روی خودمون کشیدم و خوابیدیم...
بوکسو:خاله جون من همسن اینا هستما حتی یه ماه بزرگترم
م.ج:برو خونه هوا داره سرد میشه
بوکسو:میتونم ببوسمت آجوما؟
م.ج:هن؟آجوما؟؟؟ یه بارم به من بگو آجوما ببین چیکارت میکنم
بوکسو:باشه آجوما
م.ج:وایسا ببینم بوکو بمون..بمون ببینم.بوکوووو
بوکو پاشی پیچ خورد و افتاد زمین
م.ج:اینا گرفتمت
بوکسو:خاله؟دلت میاد منو بزنی؟
م.ج:اوفففف چرا انقدر با اون چشمات منو میبازونی
بوکسو:اشکال نداره تقصیر من نیس که آجوما
مثل جت بلند شد و رفت خونه
دیگه دنبالش نرفتم و به رفتنش نگاه کردم نفش عمیقی کشیدم
که دستای یه نفرو روی کمرم حس کردم برگشتم
م.ج:اوه اومدی؟
پ.ج:آره چرا اینجا وایستاد بیا بریم خونه دیگه
م.ج:اوهوم بریم
"جی هی"
روی تختم دراز کشیدم و به سقف بالا سرم خیره بودم که بوکسو درو باز کرد و اومد داخل
بوکسو:خوبی؟
+اوهوم
بوکسو:میتونم..
+هوم؟
بوکسو:میتونم امروز..
+خوب؟
بوکسو:نه هیچی شب بخیر
وقتی منظورشو فهمیدم
+هی هی...بیا اینجا
دستامو باز کردم و با خوشحالی اومد کنارم و بغلم کرد
بوکسو:فردا باهم میریم بیرون بعدش میریم ثبت نام کنیم اوکی؟
+اوکی
بوکسو نگاهی بهم کرد و لپمو بوسید از خجالت سرشو برد پایین که موهاش به گردنم میخورد و قلقلکم میداد
+شب بخیر کیوتی
با محکم بغل کردنم بهم شب بخیر گفت و محکمتر بغلم کرد پتو رو روی خودمون کشیدم و خوابیدیم...
۱۱.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.