پارت47
پارت47
چند روز از اون ماجرا میگذره مثل همیشه باید برم سرکار کوک رو بیدارم کردم لباس پوشیدم (گذاشتم)کوک صبحونه رو خورد و رفتیم سمت ماشین وارد شرکت شدیم من رفتم سرکارم و کوک هم رفت سرکارش بعد از تموم شدن کار ها از دفترم اومدم بیرون رفتم سمت آسانسور چند نفر اونجا بودن
*:دختری که داخل اتاق آقای رئیس هست خیلی خشگله
&:آره میگن دختره خیلی جذابه
نمیدونم چرا ولی میخواستم اونارو با خاک یکسان کنم و در باره کوک مطمعن بودم که همچین کاری نمیکنه جلوی در اتاق کوک بودم صدای خنده میومد در زدم بعد از اجازه ورود وارد اتاق شدم با چیزی که دیدم شکه شدم
جیسو توی بغل کوک بود سریع رفتم سمت جیسو و بغلش کردم
ا.ت:وایی خشگله دلم برات تنگ شده بود
جیسو:منم همینطور ا.ت جونم
کوک:هی ا.ت من اینجا برگ شغلمم؟
ا.ت:معلومه که نه
رفتم سمتش و بغلش کردم
ا.ت:راستی کوک میدونستی سویون و جیمین قراره آخره همین هفته عروسی کنن؟
کوک:آره خیلی وقته
ا.ت:بیا امروز بریم برای خرید لباس
کوک:باشه
جیسو:هی پس من چی؟
ا.ت:توهم اگه میخوایی باهامون بیا
جیسو:معلومه که میام
بعد باهم دیگه رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت پاساژ
رسیدم و رفتیم داخل کلی لباس دیدم که آخر یکیش به دلم نشست و خریدیم و کوک هم یه کت شلوار خرید و رفتیم سمت خونه بابای کوک جیسو رو پیاده کردیم رفتیم سمت خونه
لاااااایک کنید ❤
چند روز از اون ماجرا میگذره مثل همیشه باید برم سرکار کوک رو بیدارم کردم لباس پوشیدم (گذاشتم)کوک صبحونه رو خورد و رفتیم سمت ماشین وارد شرکت شدیم من رفتم سرکارم و کوک هم رفت سرکارش بعد از تموم شدن کار ها از دفترم اومدم بیرون رفتم سمت آسانسور چند نفر اونجا بودن
*:دختری که داخل اتاق آقای رئیس هست خیلی خشگله
&:آره میگن دختره خیلی جذابه
نمیدونم چرا ولی میخواستم اونارو با خاک یکسان کنم و در باره کوک مطمعن بودم که همچین کاری نمیکنه جلوی در اتاق کوک بودم صدای خنده میومد در زدم بعد از اجازه ورود وارد اتاق شدم با چیزی که دیدم شکه شدم
جیسو توی بغل کوک بود سریع رفتم سمت جیسو و بغلش کردم
ا.ت:وایی خشگله دلم برات تنگ شده بود
جیسو:منم همینطور ا.ت جونم
کوک:هی ا.ت من اینجا برگ شغلمم؟
ا.ت:معلومه که نه
رفتم سمتش و بغلش کردم
ا.ت:راستی کوک میدونستی سویون و جیمین قراره آخره همین هفته عروسی کنن؟
کوک:آره خیلی وقته
ا.ت:بیا امروز بریم برای خرید لباس
کوک:باشه
جیسو:هی پس من چی؟
ا.ت:توهم اگه میخوایی باهامون بیا
جیسو:معلومه که میام
بعد باهم دیگه رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت پاساژ
رسیدم و رفتیم داخل کلی لباس دیدم که آخر یکیش به دلم نشست و خریدیم و کوک هم یه کت شلوار خرید و رفتیم سمت خونه بابای کوک جیسو رو پیاده کردیم رفتیم سمت خونه
لاااااایک کنید ❤
۵.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.