هم خونه ی جدیدم اوبانای پارت ۲
روز اول از زبان میتسوری:
حموم بودم و تقریبا آخرای کارم بود حوله ام رو تنم کردم و اومدم بیرون توی اتاق کیمونو سبز آبیم رو پوشیدم کوتاه ترین کیمونو ی من بود اوبانای بیرون بود قبلش گفتم بانداژش رو دربیاره تا متوجه نشن خودتی و دوباره نفصت بند بیاد
حوصله ام سر رفت نشصتم رمان بخونم دیدم اوبانای برگشته خسته و مست شده بود نمیدونم چرا شل شده بود و افتاد زمین
به زور هم که شده بردمش روی تخت بی هوش شده بود و بد حال بیدار که شد داشتم صبحانه درست میکردم
اوبانای هنوز بد حال بود صبحانه که خورد پرسیدم چرا انقدر حالش بده
جواب اوبانای اونقدر شوکه کننده بود که نتونستم بیدار بمونم قبل از اینکه با سر بخورم زمین منو گرفت
از زبان اوبانای:میتسوری حدود ۱۰دقیقه بیهوش بود نگران بودم چیکار کنم دیدم به هوش اومده بقلم کرد
نمیدونم چرا ولی حالی به حالی شدم
دو دقیقه بعد آیفون زنگ زد تانجیرو بود تقریبا ظهر شده بود که آیفون رو زدکلید خونه رو جا گذاشته بود دادیم بهش و تشکر کرد و رفت
شب تنگن ساما با سوما هیناتسورو و ماکیو اومدن پیشمون تنگن مشروب داد به اوبانای گذاشتیم یخچال پانتومیم بازی کردیم و کلی خندیدیم
نصفه شب بود که تنگن با زن هاش رفت
اوبانای تشنه اش بود رفت آب بخوره اشتباهی مشروبی که تنگن ساما اورد رو خورد که من توی لیوان بزرگه ریخته بودم رو سر کشید.
...ادامه دارد
حموم بودم و تقریبا آخرای کارم بود حوله ام رو تنم کردم و اومدم بیرون توی اتاق کیمونو سبز آبیم رو پوشیدم کوتاه ترین کیمونو ی من بود اوبانای بیرون بود قبلش گفتم بانداژش رو دربیاره تا متوجه نشن خودتی و دوباره نفصت بند بیاد
حوصله ام سر رفت نشصتم رمان بخونم دیدم اوبانای برگشته خسته و مست شده بود نمیدونم چرا شل شده بود و افتاد زمین
به زور هم که شده بردمش روی تخت بی هوش شده بود و بد حال بیدار که شد داشتم صبحانه درست میکردم
اوبانای هنوز بد حال بود صبحانه که خورد پرسیدم چرا انقدر حالش بده
جواب اوبانای اونقدر شوکه کننده بود که نتونستم بیدار بمونم قبل از اینکه با سر بخورم زمین منو گرفت
از زبان اوبانای:میتسوری حدود ۱۰دقیقه بیهوش بود نگران بودم چیکار کنم دیدم به هوش اومده بقلم کرد
نمیدونم چرا ولی حالی به حالی شدم
دو دقیقه بعد آیفون زنگ زد تانجیرو بود تقریبا ظهر شده بود که آیفون رو زدکلید خونه رو جا گذاشته بود دادیم بهش و تشکر کرد و رفت
شب تنگن ساما با سوما هیناتسورو و ماکیو اومدن پیشمون تنگن مشروب داد به اوبانای گذاشتیم یخچال پانتومیم بازی کردیم و کلی خندیدیم
نصفه شب بود که تنگن با زن هاش رفت
اوبانای تشنه اش بود رفت آب بخوره اشتباهی مشروبی که تنگن ساما اورد رو خورد که من توی لیوان بزرگه ریخته بودم رو سر کشید.
...ادامه دارد
۱.۷k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.