پارت ۱
پارت ۱
me love
های من ا/تم
۲۳ سالمه و ۲ ساله عضو هشتم بی تی اسم
یه دنسر خوبم و ووکالم هم قویه
مامانمو تو ۱۵ سالگی از دست دادم و یه خواهر ۱۰ ساله با پدرمو دارم
بعد اینکه تو ازمون ورودی قبول شدم اومدم کره
میونم با همه ی اعضا به جز کیم تهیونگ خوبه
فک کنم برای اینکه با پارک جیمین دوستای خوبی هستیم رفتارش باهام بده
صبح"
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم امروز تمرین داشتیم
رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم صبحانه خوردم لباسمو پوشیدم و راه افتادم
تو راه لوکاس بهم زنگ زد(🗿رلشه)
لوکاس:های لاوم خوبی
ا/ت:مرص تو خوبی
لوکاس:بد نیسم
ا/ت:چیزی شده؟
لوکاس:نه فکرتو درگیر نکن خوبم
ا/ت:باشه لاوم هرجور راحتی
لوکاس:کاری نداری؟
ا/ت:نه
لوکاس:باشه بای
ا/ت:باشه بعدا میزنگم بای
و گوشیرو قط کردم
این اوایل زیاد با لوکاس وقت نمیگذرونم به خاطر برنامه ها و کنسرت ها سرم خیلی شلوغه
۲۰ مین بعد"
رفتم تو به اعضا سلام کردم اونا هم با خوش رویی جوابمو دادن
رفتیم تو و تمرینو شروع کردیم
تو کل طول تمرین انگار ی نگاه سنگینی روم بود به اعضا نگاه میکردم اما همشون سرشون تو کار خودشون بود
بعد از چند بار تمرین دیگه تموم شد از اعضا خدافظی کردم و رفتم که سوار ماشین بشم
داشتم از جلوی ی انباریه تاریک رد میشدم که یکی دستمو گرفت و کشیدم تو انباری
ویو جیمین"
از همه خدافظی کردمو رفتم سوار ماشینم شم که صدای ناله شنیدم انگار یکی داشت تقلا میکرد رفتم سمت صدا که دیگه قط شد خاستم بیخیال شم اما دوباره اون صداهارو شنیدم رفتم سمت انباری خیلی تاریک بود درشو باز کردم که دیدم.....
صاری اگ خوب نی دفه اولمه فیک مینویسم
me love
های من ا/تم
۲۳ سالمه و ۲ ساله عضو هشتم بی تی اسم
یه دنسر خوبم و ووکالم هم قویه
مامانمو تو ۱۵ سالگی از دست دادم و یه خواهر ۱۰ ساله با پدرمو دارم
بعد اینکه تو ازمون ورودی قبول شدم اومدم کره
میونم با همه ی اعضا به جز کیم تهیونگ خوبه
فک کنم برای اینکه با پارک جیمین دوستای خوبی هستیم رفتارش باهام بده
صبح"
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم امروز تمرین داشتیم
رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم صبحانه خوردم لباسمو پوشیدم و راه افتادم
تو راه لوکاس بهم زنگ زد(🗿رلشه)
لوکاس:های لاوم خوبی
ا/ت:مرص تو خوبی
لوکاس:بد نیسم
ا/ت:چیزی شده؟
لوکاس:نه فکرتو درگیر نکن خوبم
ا/ت:باشه لاوم هرجور راحتی
لوکاس:کاری نداری؟
ا/ت:نه
لوکاس:باشه بای
ا/ت:باشه بعدا میزنگم بای
و گوشیرو قط کردم
این اوایل زیاد با لوکاس وقت نمیگذرونم به خاطر برنامه ها و کنسرت ها سرم خیلی شلوغه
۲۰ مین بعد"
رفتم تو به اعضا سلام کردم اونا هم با خوش رویی جوابمو دادن
رفتیم تو و تمرینو شروع کردیم
تو کل طول تمرین انگار ی نگاه سنگینی روم بود به اعضا نگاه میکردم اما همشون سرشون تو کار خودشون بود
بعد از چند بار تمرین دیگه تموم شد از اعضا خدافظی کردم و رفتم که سوار ماشین بشم
داشتم از جلوی ی انباریه تاریک رد میشدم که یکی دستمو گرفت و کشیدم تو انباری
ویو جیمین"
از همه خدافظی کردمو رفتم سوار ماشینم شم که صدای ناله شنیدم انگار یکی داشت تقلا میکرد رفتم سمت صدا که دیگه قط شد خاستم بیخیال شم اما دوباره اون صداهارو شنیدم رفتم سمت انباری خیلی تاریک بود درشو باز کردم که دیدم.....
صاری اگ خوب نی دفه اولمه فیک مینویسم
۲۴.۹k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.