پارت ۱۲
پارت ۱۲
ویوی سادیا
صب زود رفتم دانشگاه
محمد:دختر سلام خاهرت کجاست؟؟
سادیا:عمو دیشب از هوش رفت هنو بهشون نیومده.
محمد:من دست تنام چیکار کنم
سادیا:خدم جاش وامیستم
محمد:درسات چی پس؟!
سادیا:جزوه میگیرم از بچ ها دعا کن بهوش بیاد خاهرم(بغض)
محمد:انشالله خدا کمکش میکنه
ویوی سودا
دکترش صب زود اومد و ج آزمایشاتشو نگاه کرد
دکتر:پدر و مادرتون کجان؟!
سودا:توی ی تصادف دوتاشون مردن چی شده دکتر ب من بگین
دکتر:ی چیز خیلی کوچیک توی سرش و با درمان و عمل بهتر میشه
توی شوک بودم ک یکی از پرستارا اومد توی اتاق
پرستار:بیمار نوبخت سطح هوشیاریش اومده پایین چیکار کنیم؟!
دکتر:سریع ب آی سی یو منتقلش کنید سریع
از ترس بلند شدم از اتاق دکتر زدم بیرون سمت اتاق دویدم دیدم دارن منتقلش میکنن برگشتم سمت دکتر
سودا:دکتر چی شده تو رو خدا بهم بگین(گریه)
دکتر:تومور داره و الان سطح هوشیاریش اومده پایین ب آی سی یو منتقلش میکنن درمانو هرچ زودتر شروع میکنیم فقط بگید برادر یا خاهرتون بیاد نگران نباشید هرکاری از دستمون بر بیاد انجام میدیم توکلتون ب خدا باشع
ستین و منتقلش کردن میلاد بهم زنگ زد
سودا:بردنش آی سی یو میلاد تومور داره حالش بده داره از دستمون میره(گریه)
میلاد حرفی نزد و معلوم بود شوک بزرگی بهش وارد شده گوشیو قطع کردم پیگ نمیتونستم سر پا باشم و کم کم از هوش رفتم
ویوی مهرداد
وقتی رفتم دانشگاه دیدم هیچ کدومشون نیومدن و سادیا اومده بود
مهرداد:سادیا بچ ها کجان چرا نیومدن
سادیا:میلاد بهتون نگفته
مهرداد:ن چی شده؟از دیشب تا حالا میلاد و ندیدم خبری ازش ندارم
سادیا:استاد ستین دیشب تا حالا بیهوشه بیمارستانه بستریه (گریع)
مهرداد:چرا حالا آروم باش ظهر میریم بیمارستان باهم
براش توضیع دادم و رفت هیچکس فک نمیکرد ستین یهو اینجوری بشع کارای مهرداد و من تموم شد باهم رفتیم سمت بیمارستان
مهرداد:گفتی میلاد بردتش دیگ ؟!
سادیا:اره
وقتی رسیدیم بیمارستان همه ی بچ ها بودن اومدن طرفمون
مهرداد:میلاد رک و پوست کنده بگو چ اتفاقی افتاد ک الان دختره حالش اینه ؟!(عصبی)
امیر:استاد دکتر گفته تومور داره الانم بردنش آی سی یو
رهام:توضیع بده میلاد چرا ماتت برده توضیع بده بزا این سوستفاهما بر طرف شه
میلاد:داداش..ما داشتیم دور میزدیم...گفتم با حاله بد نره خونه..یهو چشاشو بست ...چنددقیقه بعدش صداش زدم...ج نداد تکونش دادشم دیدم..ازهوش رفته..(بغضی)
مهرداد ی سیلی محکم ب میلاد زد رهام مهرداد رو گرفت امیر رفت سمت میلاد
سادیا:استاد آروم باشین لطفا(گریع)
ویوی سادیا
صب زود رفتم دانشگاه
محمد:دختر سلام خاهرت کجاست؟؟
سادیا:عمو دیشب از هوش رفت هنو بهشون نیومده.
محمد:من دست تنام چیکار کنم
سادیا:خدم جاش وامیستم
محمد:درسات چی پس؟!
سادیا:جزوه میگیرم از بچ ها دعا کن بهوش بیاد خاهرم(بغض)
محمد:انشالله خدا کمکش میکنه
ویوی سودا
دکترش صب زود اومد و ج آزمایشاتشو نگاه کرد
دکتر:پدر و مادرتون کجان؟!
سودا:توی ی تصادف دوتاشون مردن چی شده دکتر ب من بگین
دکتر:ی چیز خیلی کوچیک توی سرش و با درمان و عمل بهتر میشه
توی شوک بودم ک یکی از پرستارا اومد توی اتاق
پرستار:بیمار نوبخت سطح هوشیاریش اومده پایین چیکار کنیم؟!
دکتر:سریع ب آی سی یو منتقلش کنید سریع
از ترس بلند شدم از اتاق دکتر زدم بیرون سمت اتاق دویدم دیدم دارن منتقلش میکنن برگشتم سمت دکتر
سودا:دکتر چی شده تو رو خدا بهم بگین(گریه)
دکتر:تومور داره و الان سطح هوشیاریش اومده پایین ب آی سی یو منتقلش میکنن درمانو هرچ زودتر شروع میکنیم فقط بگید برادر یا خاهرتون بیاد نگران نباشید هرکاری از دستمون بر بیاد انجام میدیم توکلتون ب خدا باشع
ستین و منتقلش کردن میلاد بهم زنگ زد
سودا:بردنش آی سی یو میلاد تومور داره حالش بده داره از دستمون میره(گریه)
میلاد حرفی نزد و معلوم بود شوک بزرگی بهش وارد شده گوشیو قطع کردم پیگ نمیتونستم سر پا باشم و کم کم از هوش رفتم
ویوی مهرداد
وقتی رفتم دانشگاه دیدم هیچ کدومشون نیومدن و سادیا اومده بود
مهرداد:سادیا بچ ها کجان چرا نیومدن
سادیا:میلاد بهتون نگفته
مهرداد:ن چی شده؟از دیشب تا حالا میلاد و ندیدم خبری ازش ندارم
سادیا:استاد ستین دیشب تا حالا بیهوشه بیمارستانه بستریه (گریع)
مهرداد:چرا حالا آروم باش ظهر میریم بیمارستان باهم
براش توضیع دادم و رفت هیچکس فک نمیکرد ستین یهو اینجوری بشع کارای مهرداد و من تموم شد باهم رفتیم سمت بیمارستان
مهرداد:گفتی میلاد بردتش دیگ ؟!
سادیا:اره
وقتی رسیدیم بیمارستان همه ی بچ ها بودن اومدن طرفمون
مهرداد:میلاد رک و پوست کنده بگو چ اتفاقی افتاد ک الان دختره حالش اینه ؟!(عصبی)
امیر:استاد دکتر گفته تومور داره الانم بردنش آی سی یو
رهام:توضیع بده میلاد چرا ماتت برده توضیع بده بزا این سوستفاهما بر طرف شه
میلاد:داداش..ما داشتیم دور میزدیم...گفتم با حاله بد نره خونه..یهو چشاشو بست ...چنددقیقه بعدش صداش زدم...ج نداد تکونش دادشم دیدم..ازهوش رفته..(بغضی)
مهرداد ی سیلی محکم ب میلاد زد رهام مهرداد رو گرفت امیر رفت سمت میلاد
سادیا:استاد آروم باشین لطفا(گریع)
۱.۳k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.