my bloody love پارت9
ی هفته بعد
میا
از خواب بلند شدم رفتم حیاط باد نسیم میومد نزدیک زمستون بود نفس عمیقی کشیدم
واقعا؟ واقعا از این ازدواج راضیم؟ نه این واقعیت نیست من فقط بخاطر پیدا شدن پدرم مجبورم عروسی کنم وگرنه نه عاشقشونم و نه راضیم 🥺
و واقعا پدرمو پیداکنم از اینجا میریم باهم رفتم داخل بقیه از خواب بلند شده بودن
ته. دلم میخواد بمیرم🥴
جین. چیههه فکر کردییی اومدی مسافرت راحتی پاشو پاشوو ببینم تنبل
جیهوپ. دنیا سختگیرهه من خوابممم میاددددد
همشون ولو شده بودن رو زمین جین با قاشق بالاسرشون بود خندم گرفت ته سرشو اورد بالا
ته. عع عروس خانممم جین ب ما گیر نده دیگه ب اون خونه داری یاد بده ما بخوابیم
میا. صبح بخیر 😂
جین. صبح بخیر ببینم خانم شما اینطوری با این لباس میری بیرون بعدا سرما میخوریا
میا. نه من عادت دارم
جیهوپ. همیشه سحر خیزی
میا. یسسس
جیهوپ. اوو نههه😭😭😭
جین. خفه خفه پاشید
ته.. جین میدونی خیل خوشگلیی
جین. اره اره میدونم پاشو
ته. جان عمت ولمون کن
میا. جین من کمکت میکنم بزار برن
جین ی نگاهی ب من کرد
جین. باشه برید ولی فقط این دفعه ازتون میگذرم
ته و جیهوپ دوییدن سمت اتاقشون خندم گرفت
میا. من لباسمو عوض کنم میام
رفتم بالا لباسمو عوض کردم
کوک و جیمین خواب بودن داشتم میرفتم بیرون
کوک. کجا میری
میا. ببخشید بیدار شدین
جیمین. نه بیدار شده بودیم
میا. اوم دارم میرم ب جین کمک کنم بقیه خوابن
کوک. زود بیا کار داریم باید زودتر برگردیم کره
جیمین. کوک
کوک. چیه
میا. باش
رفتم پایین خیل بداخلاقن پروهاا
داشتیم با جین کار میکردیم صبحونرو خورده بودیم داشتیم برای شب کیک درست میکردیم
کوک. فردا راه میوفتیم بر گردیم
جینی. یااا کوک بزار یکمم بیشتر بمونیمم دیگههه من برگردم کره بعدش نمیتونم شوگارو ببینم
ته. کوک تازه داشت خوش میگذشتت
میا. کوک یکم بگردیم شاید بیشتر بفهمیم تفاوتمون چیه
کوک چپ چپ بهم نگا کرد
کوک. هوف باشه اما فقط دو روز
همه. مرسیییییییی
رفتیم حاضر شدم قرار بود با کوک و جیمین بریم بیرون بهم گفتن یکمی مجلسی لباس بپوشم
ی لباس کوتاه مشکی پوشیدم تقریبا باز بود موهامم رنگ سرمه ای کردم ی ارایش ملیح کردم موهامو لخت کردم کیفمم انداختم کفشامم پوشیدم رفتم پایین کوک با جیمین با ی لباس لش شیک پوشیده بودن
جفتشون از سر تا پا مو نگاه کردن خدارو شکر گیر ندادن بهم
رفتیم نشستیم کنارم نشستن من وسطشون بودم
میا. اومم کجا میخواستیم بریم ک گفتید مجلسی بپوشم
کوک. بار و بگم
دستشو گذاشت رو رون پام فشار داد اومد تو صورتم
کوک. چشات بچرخه من میدونم با تو
جیمینم دستشو گذاشت رو رون پام باحالت خمار گفت
جیمین. ب مهربونیم نگاه نکن اکه خطایی کنی میدونی چی میشه بیب
رفتن عقب ی نفس عمیق کشیدم اب دهنمو قورت دادم
میا
از خواب بلند شدم رفتم حیاط باد نسیم میومد نزدیک زمستون بود نفس عمیقی کشیدم
واقعا؟ واقعا از این ازدواج راضیم؟ نه این واقعیت نیست من فقط بخاطر پیدا شدن پدرم مجبورم عروسی کنم وگرنه نه عاشقشونم و نه راضیم 🥺
و واقعا پدرمو پیداکنم از اینجا میریم باهم رفتم داخل بقیه از خواب بلند شده بودن
ته. دلم میخواد بمیرم🥴
جین. چیههه فکر کردییی اومدی مسافرت راحتی پاشو پاشوو ببینم تنبل
جیهوپ. دنیا سختگیرهه من خوابممم میاددددد
همشون ولو شده بودن رو زمین جین با قاشق بالاسرشون بود خندم گرفت ته سرشو اورد بالا
ته. عع عروس خانممم جین ب ما گیر نده دیگه ب اون خونه داری یاد بده ما بخوابیم
میا. صبح بخیر 😂
جین. صبح بخیر ببینم خانم شما اینطوری با این لباس میری بیرون بعدا سرما میخوریا
میا. نه من عادت دارم
جیهوپ. همیشه سحر خیزی
میا. یسسس
جیهوپ. اوو نههه😭😭😭
جین. خفه خفه پاشید
ته.. جین میدونی خیل خوشگلیی
جین. اره اره میدونم پاشو
ته. جان عمت ولمون کن
میا. جین من کمکت میکنم بزار برن
جین ی نگاهی ب من کرد
جین. باشه برید ولی فقط این دفعه ازتون میگذرم
ته و جیهوپ دوییدن سمت اتاقشون خندم گرفت
میا. من لباسمو عوض کنم میام
رفتم بالا لباسمو عوض کردم
کوک و جیمین خواب بودن داشتم میرفتم بیرون
کوک. کجا میری
میا. ببخشید بیدار شدین
جیمین. نه بیدار شده بودیم
میا. اوم دارم میرم ب جین کمک کنم بقیه خوابن
کوک. زود بیا کار داریم باید زودتر برگردیم کره
جیمین. کوک
کوک. چیه
میا. باش
رفتم پایین خیل بداخلاقن پروهاا
داشتیم با جین کار میکردیم صبحونرو خورده بودیم داشتیم برای شب کیک درست میکردیم
کوک. فردا راه میوفتیم بر گردیم
جینی. یااا کوک بزار یکمم بیشتر بمونیمم دیگههه من برگردم کره بعدش نمیتونم شوگارو ببینم
ته. کوک تازه داشت خوش میگذشتت
میا. کوک یکم بگردیم شاید بیشتر بفهمیم تفاوتمون چیه
کوک چپ چپ بهم نگا کرد
کوک. هوف باشه اما فقط دو روز
همه. مرسیییییییی
رفتیم حاضر شدم قرار بود با کوک و جیمین بریم بیرون بهم گفتن یکمی مجلسی لباس بپوشم
ی لباس کوتاه مشکی پوشیدم تقریبا باز بود موهامم رنگ سرمه ای کردم ی ارایش ملیح کردم موهامو لخت کردم کیفمم انداختم کفشامم پوشیدم رفتم پایین کوک با جیمین با ی لباس لش شیک پوشیده بودن
جفتشون از سر تا پا مو نگاه کردن خدارو شکر گیر ندادن بهم
رفتیم نشستیم کنارم نشستن من وسطشون بودم
میا. اومم کجا میخواستیم بریم ک گفتید مجلسی بپوشم
کوک. بار و بگم
دستشو گذاشت رو رون پام فشار داد اومد تو صورتم
کوک. چشات بچرخه من میدونم با تو
جیمینم دستشو گذاشت رو رون پام باحالت خمار گفت
جیمین. ب مهربونیم نگاه نکن اکه خطایی کنی میدونی چی میشه بیب
رفتن عقب ی نفس عمیق کشیدم اب دهنمو قورت دادم
۲۲.۶k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.