برف سیاه🖤(ادامه پارت4)
تو هم کیفتو برداشتی و سریع دنبالش رفتی که ببینی کجا میره و چیکار میکنه. از مدرسه خارج شدید. جونگکوک با عجله راه میرفت و تو هم پشت سرش میرفتی. بعد نیم ساعت رسیدید به یه پُلی که روی یه رودخونه بود. هیچکس اونجا نبود. جونگکوک رفت و وسط پل وایساد. از توی جیب سوییشرتش یه نامه درآورد. تو یه قدم رفتی جلو تر که واضح تر ببینی ولی پات رفت روی یه شاخه درخت و صدای خورد شدنش اومد. جونگکوک برگشت و پشتشو نگاه کرد. ولی تو زود تر رفتی پشت یه درخت قایم شدی . اهی کشیدی گفتی:به خیر گذشت. سرتو برگشتوندی که دوباره جونگکوک ببینی اما دیدی...دقیقا یه متری تو وایساده و داره بهت نگاه میکنه. (ذهن تو:بیچاره شدم، لو رفتم)
لایک کنید دیگه🚴
لایک کنید دیگه🚴
۹.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.