فیک جونگ کوک پارت ۲۹ (معشوقه)
ا.ت:نه بابا من اصلا جونگ کوک رو دوست ندارم تازه قراره چند وقت دیگه ازدواج کنم/سوهیون:واقعا پس چرا به من چیزی نگفتیییی ولی حیف شدا جونگ کوک هم خیلی خوشتیپه یعنی اون پسره که میخوای باهاش ازدواج کنی از جونگ کوک جذاب تره؟!/یهو پسرعموی سوهیون گفت:یعنی تو از جونگ کوک خوشت میاد سوهیون؟/سوهیو:نه بابا چی میگی!/همینجور که نشسته بودیم یه چشمم به جونگ کوک بود یه چشمم به سوهیون کنجکاو شده بودم بدونم دنبال کیه! یهو دیدم جونگ کوک منو دید، سریع سرشو چرخوند اونور! چرا اینجور کرد؟!/سوهیون: راستی نگفتی اسم پسره چیه که میخوای باهاش ازدواج کنی عکسی ازش داری؟!/ا.ت:خب نه راستش عکسی ازش ندارم اسمش روهم نمیدونم./سوهیون:مگه میشه یعنی حتی اسمش رو هم نمیدونی؟!/ا.ت:آره خب دیگه بیخیال!/سوهیون:باشه ولی به نظرم نباید این کارو کنی!/حس میکردم بخاطر حضور من سوهیون و پسرعموش نمیتونن باهم راحت بزنن برای همین بلند شدم که برم یه جای دیگه بشینم/سوهیون:کجا میری؟/ا.ت:میرم یکی دوتا میز اونور تر/سوهیون:باشه ولی دور نشی ها/ا.ت:باشه.بعد نشستم چند تا میز اونور تر.حوصلم سر رفته بود یهو دیدم یه دختر اومد کنارم نشست یکی از هم کلاسی هام بود!گفت:عه سلام چطوری اگه اشتباه نکنم اسمت ا.ت بود درسته؟/ا.ت: بله من ا.ت از دیدنت خوشبختم.گفت:چرا انقد رسمی حرف میزنی هیجین صدام کن/ا.ت:باشه هیجین/ داشتم با هیجین حرف میزدم یه چشمم به جونگ کوک بود یهو دیدم جونگ کوک یه چیزی به اون مردی که به دیدنش اومده بود گفت اونم سری تکون داد بعد بلند شد و رفت بیرون.جونگ کوک هم یه نگاهی به من انداخت بعد افرادشو فرستاد که برن بیرون بعد شروع کرد به الکل خوردن.چقد هم زیاد میخورد همین طور داشت بطری بطری شامپاین میخورد!*-*حتما خیلی به خودش اطمینان داره که انقد میخوره!/یهو دیدم هیجین دوتا لیوان شامپاین ریخت و گفت بخور!/ا.ت:نه من اینجا نمیتونم بخورم/هیجین:انقد لوس نباش بخور دیگه!/انقد بهم اصرار کرد که منم خوردم انقد حواسم پرت شده بود که نفهمیدم کی دوتا بطری رو خالی کردم حسابی گیج شده بودم طوری که حتی اسمم یادم نمیومد!یهو یه پسر اومد سمت میز ما و به من گفت:میخوای یکم حال کنیم بیبی گرل؟!/ا.ت:(با بیحالی و مستی)گمشوبابا حوصلتو ندارم!اونم گفت نخواستم بابا بعد به هیجین نگاه کرد هیجین هم از خدا خواسته بلند شد و باهاش رفت!کاملا گیج شده بودم آخ که چقد گرمه بعد دوتا از دکمه ای لباسمو باز کردم نمیفهمیدم دارم چی میگم و چیکار میکنم عجب غلطی کردم انقد خوردم!/از زبان جونگ کوک:هینجور که نوشیدنی میخوردم اطرافم رو هم نگاه میکردم یهو دیدم یه دختر که یه لباس خیلیییی باز پوشیده بود و یه آرایش غلیظ داشت اومد سمتم و نشست رو پام!گفت:ددی من میشی خوشگله؟ خیلی گیج و مست بودم........
۴.۰k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.