جوجه مافیا
ویو ا/ت
خیلی خسته بود طوری که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.
ویو جیمین
توی گوشی داشتم میچرخیدم که یهو سنگینیه چیزی رو روی شونم حس کردم دیدم ا/ت روی شونمه بعد از چند ثانیه زول زدن بهش ب خودم اومدم و دیدم که رسیدیم ات را براید استایل بقل کردم دلم میخواست بقل خودم بمونه نمی دو نم چرا ولی چون مجبور بودم و کار داشتم دادمش دست با اعتماد ترین بادیرگاردم و رفتم تو دفتر کارم
ویو ا.ت
دیدم رو هوا معلقم ولی نمی خواستم ضایع بازی دربیارم چشامو باز نکردن ولی دیدم اون یا رو براید استایل بقلم کرده(چجوری دیدی،ولی چشات باز نبود خواهرم؟؟)ولی بعدش دادم دست یه مرده دیگه که فک کنم بادیگاردشه
(نکته:اسم بادیگارده ٫تام٫هست همون دوست پسر سابق ا.ت)
ویو تام
وقتی دختره دستم اومد می دونستم اون کسی نیست جز ا.ت میدونم که اون باکره است پس نیشخندی زدم و بردمش سمت اوتاق خودش تا ........(همونی که بهش فکر میکنی، اره خودشه منظورم تج*اوزه)کنم
ویو ا.ت
اون مرده به طور وحشتناکی و ترسناکی نیشخند زد بردم توی اتاقم و پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد داشت میومد سمت لباسام و میخواست زیپ لباسم را باز کنه که جیغ بلندی کشیدم که شاید یکی نجاتم بده
ویو جیمین
توی دفترم بودم داشتم تعداد اصلحه ها و نوعشون که به شرکتم منتقل شد را برسی میکردم که صدای جیغ ا.ت را شنیدم،صداش از اوتاقش میومد نمیدونم چرا ولی نگران شدم رفتم سمت اوتاقش درش قفل بود و فقط صدای گریه میومد با چند بار محکم زدن شونه ام به در،در باز شد دیدم تام داره به ا.ت تج*اوز میکنه و یقه ی لباس ا.ت را پاره کرده، خون جلوی چشم را گرفت رفتم و تا میتونستم کتکش زدم ا.ت هنوز داشت گریه میکرد و مطمئن بودم که ترسیده
*ا.ت اسم جیمین را دیگه فهمیده مثلا حالا خودتون فرض کنید چجوری دیگه🥴*
خیلی خسته بود طوری که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.
ویو جیمین
توی گوشی داشتم میچرخیدم که یهو سنگینیه چیزی رو روی شونم حس کردم دیدم ا/ت روی شونمه بعد از چند ثانیه زول زدن بهش ب خودم اومدم و دیدم که رسیدیم ات را براید استایل بقل کردم دلم میخواست بقل خودم بمونه نمی دو نم چرا ولی چون مجبور بودم و کار داشتم دادمش دست با اعتماد ترین بادیرگاردم و رفتم تو دفتر کارم
ویو ا.ت
دیدم رو هوا معلقم ولی نمی خواستم ضایع بازی دربیارم چشامو باز نکردن ولی دیدم اون یا رو براید استایل بقلم کرده(چجوری دیدی،ولی چشات باز نبود خواهرم؟؟)ولی بعدش دادم دست یه مرده دیگه که فک کنم بادیگاردشه
(نکته:اسم بادیگارده ٫تام٫هست همون دوست پسر سابق ا.ت)
ویو تام
وقتی دختره دستم اومد می دونستم اون کسی نیست جز ا.ت میدونم که اون باکره است پس نیشخندی زدم و بردمش سمت اوتاق خودش تا ........(همونی که بهش فکر میکنی، اره خودشه منظورم تج*اوزه)کنم
ویو ا.ت
اون مرده به طور وحشتناکی و ترسناکی نیشخند زد بردم توی اتاقم و پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد داشت میومد سمت لباسام و میخواست زیپ لباسم را باز کنه که جیغ بلندی کشیدم که شاید یکی نجاتم بده
ویو جیمین
توی دفترم بودم داشتم تعداد اصلحه ها و نوعشون که به شرکتم منتقل شد را برسی میکردم که صدای جیغ ا.ت را شنیدم،صداش از اوتاقش میومد نمیدونم چرا ولی نگران شدم رفتم سمت اوتاقش درش قفل بود و فقط صدای گریه میومد با چند بار محکم زدن شونه ام به در،در باز شد دیدم تام داره به ا.ت تج*اوز میکنه و یقه ی لباس ا.ت را پاره کرده، خون جلوی چشم را گرفت رفتم و تا میتونستم کتکش زدم ا.ت هنوز داشت گریه میکرد و مطمئن بودم که ترسیده
*ا.ت اسم جیمین را دیگه فهمیده مثلا حالا خودتون فرض کنید چجوری دیگه🥴*
۲۶۷
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.