وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟐𝟗❦
ولی مگه با اینکار چیزی هم درست میشه ؟
با بوسیدن یونگی خودم رو هم شرمنده کردم...
به لورا چی بگم ؟ حتما همکلاسیا میزارن کف دستش .
تیغ رو پرت کردم تو سطل زباله و اشکامو پاک کردم .
رفتم حموم و به بدبختیام فکر میکردم .
گوشیمو برداشتم که دیدم یونگی کلی میس کال انداخته .
زنگ زدم...
یونگی=الو ؟
ا.ت=سلام.......کاری داشتی ؟
یونگی=احمق میخواستی چه بلایی سر خودت بیاری ؟ ها ؟
ا.ت=هی.......هیچی
یونگی=کجایی.......میام پیشت
ا.ت=یونگی کار امروز یه اشتباه بود.....من نمیتونم دیگه تو چشای لورا نگاه کنم...بیا بدون بودن لورا همو نبینیم
و تلفن رو قطع کردم .
گوشیمو زدم به شارژ و سایلنتش کردم و لباسام رو پوشیدم و رفتم رو تخت دراز کشیدم .
گریه کردن فایده نداره.......کسی هم ندارم که بتونم دوسش داشته باشم پس هیچ غلطی نمیتونم بکنم
چشامو بستم و با کابوس از خواب پریدم .
وای داره دیرم میشه....... سریع از رختخواب اومدم بیرون و یه لباسی که کوک خیلی روش حساس بود رو پوشیدم .
کیفم رو برداشتم و به جای اینکه برم ایستگاه اتوبوس ماشینی که مامانم برام خریده بود رو سوار شدم.......درسته دوستم نداشت ولی.......برام چیزای زیادی خرید تا محبتش رو جبران کنه.......بهتر از هیچیه
باورم نمیشه فقط بخاطر کینه داشتن از مامانم این ماشینو چند ماه سوار نشدم .
موهامو صاف کردم و راه افتادم سمت دانشگاه
خیلی ترافیک نبود پس خیلی سریع رسیدم دانشگاه ،با ماشین که وارد شدم همه زل زدن به من .
میکاپمم خیلی خفن و تو چشم بود .
از امروز میشم یه ا.ت که همه آرزوشو داشته باشن .
در ماشین رو قفل کردم و راه افتادم سمت کلاس.......کوک و امی روی صندلی نشسته بودن که کوک از جاش بلند شد و اومد طرفم...
کوک=ا.......
راهمو کج کردم و نشستم سر جام .
کوک مثل اینکه اتفاقی نیفتاده رفت نشست پیش امی که امی زیر گوش کوک چیزی گفت که بنظرم چیز خوبی نبود .
یونگی و لورا وارد شدن و معلوم بود لورا و یونگی دلخورن .
سلام دادیم و لورا و یونگی نشستن کنار من .
استاد وارد شد و ..........
دست لورا رو کشیدم و از کلاس بردمش بیرون و رفتیم یه جای خلوت
لورا=چی شده ؟
ا.ت=با یونگی قهر نکن من اون اشتباهو کردم و بابتش معذرت میخوام میتونی باهم حرف هم نزنی ،یونگی تقصیر نداره تقصیر من بود نمیدونستم اون لحظه چیکار کنم .
لورا=م.......
ا.ت=مطمئنم
لورا باشه ای زیر لب گفت و یه قدم برداشت و دوباره به سمتم برگشت ...
با بوسیدن یونگی خودم رو هم شرمنده کردم...
به لورا چی بگم ؟ حتما همکلاسیا میزارن کف دستش .
تیغ رو پرت کردم تو سطل زباله و اشکامو پاک کردم .
رفتم حموم و به بدبختیام فکر میکردم .
گوشیمو برداشتم که دیدم یونگی کلی میس کال انداخته .
زنگ زدم...
یونگی=الو ؟
ا.ت=سلام.......کاری داشتی ؟
یونگی=احمق میخواستی چه بلایی سر خودت بیاری ؟ ها ؟
ا.ت=هی.......هیچی
یونگی=کجایی.......میام پیشت
ا.ت=یونگی کار امروز یه اشتباه بود.....من نمیتونم دیگه تو چشای لورا نگاه کنم...بیا بدون بودن لورا همو نبینیم
و تلفن رو قطع کردم .
گوشیمو زدم به شارژ و سایلنتش کردم و لباسام رو پوشیدم و رفتم رو تخت دراز کشیدم .
گریه کردن فایده نداره.......کسی هم ندارم که بتونم دوسش داشته باشم پس هیچ غلطی نمیتونم بکنم
چشامو بستم و با کابوس از خواب پریدم .
وای داره دیرم میشه....... سریع از رختخواب اومدم بیرون و یه لباسی که کوک خیلی روش حساس بود رو پوشیدم .
کیفم رو برداشتم و به جای اینکه برم ایستگاه اتوبوس ماشینی که مامانم برام خریده بود رو سوار شدم.......درسته دوستم نداشت ولی.......برام چیزای زیادی خرید تا محبتش رو جبران کنه.......بهتر از هیچیه
باورم نمیشه فقط بخاطر کینه داشتن از مامانم این ماشینو چند ماه سوار نشدم .
موهامو صاف کردم و راه افتادم سمت دانشگاه
خیلی ترافیک نبود پس خیلی سریع رسیدم دانشگاه ،با ماشین که وارد شدم همه زل زدن به من .
میکاپمم خیلی خفن و تو چشم بود .
از امروز میشم یه ا.ت که همه آرزوشو داشته باشن .
در ماشین رو قفل کردم و راه افتادم سمت کلاس.......کوک و امی روی صندلی نشسته بودن که کوک از جاش بلند شد و اومد طرفم...
کوک=ا.......
راهمو کج کردم و نشستم سر جام .
کوک مثل اینکه اتفاقی نیفتاده رفت نشست پیش امی که امی زیر گوش کوک چیزی گفت که بنظرم چیز خوبی نبود .
یونگی و لورا وارد شدن و معلوم بود لورا و یونگی دلخورن .
سلام دادیم و لورا و یونگی نشستن کنار من .
استاد وارد شد و ..........
دست لورا رو کشیدم و از کلاس بردمش بیرون و رفتیم یه جای خلوت
لورا=چی شده ؟
ا.ت=با یونگی قهر نکن من اون اشتباهو کردم و بابتش معذرت میخوام میتونی باهم حرف هم نزنی ،یونگی تقصیر نداره تقصیر من بود نمیدونستم اون لحظه چیکار کنم .
لورا=م.......
ا.ت=مطمئنم
لورا باشه ای زیر لب گفت و یه قدم برداشت و دوباره به سمتم برگشت ...
۴۱.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.