داستان عضو هشتم بی تی اس ۱۹
ات: کاترین تو تویی ؟
کاترین : اره البته من مرده ام
ات: یعنی منم مردم ؟
کاترین : نه باید برگردی پیش اعضا اونا بهت نیاز دارن
ات : ولی من نمیخوام میخوام پیش تو باشم
کاترین: منم ولی این سرنوشت مااست باید بری خداحافظ
ات : کاترین نه کاترین
که یک دفعه چشمام رو باز کردم اعضا داشتن گریه می کردن چیشده
اتفاقات اون روز یادم افتاد یه پرستار اومد
پرستار : سلام خانم ات جایی تون درد نمی کنه ؟
ات : نه
پرستار : خوبه
که اعضا ریختن داخل
کوک : تو خوبی ؟ چرا بدون خبر رفتی
جین : منو یادته
جیمین : کاملا میتونی مارو بیبینی
تهیونگ : بچه ها کم از ات سوال بپرسید
ات: من حالم خوبه الان میتونیم بریم خونه ؟
پرستار : بله میتونید
سوار ماشین کردن تو راه یکی پیام داد
ناشناس: سلام خیلی خوشحالم حالت خوب شده اما بدون من دوست تو کاترین رو کشتم و اون تو تصادف نمرده
چشمام باز مونده بود نه پلکی میزدم نه کاری بغض گرفته بود
یونگی : چیشده حالت خوبه ؟
ات با بغض گفتی اره
که جیهوپ گوشی رو ازت گرفت و پیام رو خوند
کاترین : اره البته من مرده ام
ات: یعنی منم مردم ؟
کاترین : نه باید برگردی پیش اعضا اونا بهت نیاز دارن
ات : ولی من نمیخوام میخوام پیش تو باشم
کاترین: منم ولی این سرنوشت مااست باید بری خداحافظ
ات : کاترین نه کاترین
که یک دفعه چشمام رو باز کردم اعضا داشتن گریه می کردن چیشده
اتفاقات اون روز یادم افتاد یه پرستار اومد
پرستار : سلام خانم ات جایی تون درد نمی کنه ؟
ات : نه
پرستار : خوبه
که اعضا ریختن داخل
کوک : تو خوبی ؟ چرا بدون خبر رفتی
جین : منو یادته
جیمین : کاملا میتونی مارو بیبینی
تهیونگ : بچه ها کم از ات سوال بپرسید
ات: من حالم خوبه الان میتونیم بریم خونه ؟
پرستار : بله میتونید
سوار ماشین کردن تو راه یکی پیام داد
ناشناس: سلام خیلی خوشحالم حالت خوب شده اما بدون من دوست تو کاترین رو کشتم و اون تو تصادف نمرده
چشمام باز مونده بود نه پلکی میزدم نه کاری بغض گرفته بود
یونگی : چیشده حالت خوبه ؟
ات با بغض گفتی اره
که جیهوپ گوشی رو ازت گرفت و پیام رو خوند
۱۰.۲k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.