خدمتکار جذاب من
پارت ۱
راوی :
دازای درحال تمیز کردن اتاق چویا بود که متوجه یه آینه شد آینه به طرز عجیبی داشت بچگی های دازای رو نشون می داد
دازای آنقدر محو اون آینه شده بود که متوجه ورود چویا در اتاق نشد
چویا: میبینم که خدمتکار من غرق آینه ام شده
دازای با استرس به سمت چویا برگشت
دازای : ن ... نه.... نه اونجوری که فکر میکنید نیست ارباب
چویا: * در ذهن : چقدر میتونه این امگا کیوت و جذاب باشه ؟ *
چویا : اگه پاشی و برام یکم شراب بریزی می بخشمت
دازای : ب ... بله ارباب
دازای شرابی رو که روی میز بود رو برداشت و ریختش توی یه لیوان و به چویا دادتش
چویا : خودت نمیخوری دازای ؟
دازای سرش رو به نشانه ی نه تکون داد
پرش مکانی به ۱ ساعت بعد
آکوتاگاوا : چویا بنظرت یه شاهزاده میتونه عاشق خدمتکارش بشه ؟
چویا : اوه ای شیطون عاشق خدمتکارت شدی و به ما نگفتی * نیشخند *
¥ : چرا میشه
چویا : اوه آی فکر نمیکردم این نصف شب بیای بیرون ؟
آی : حوصله ام سر رفته بود گفتم بیام بیرون آکو حالا کی عروسی دعوتیم ؟ * نیشخند *
چویا : آی راست میگه حالا کی عروسی دعوتیم ؟
آکوتاگاوا : الحق که خواهر بردار مثل همن
هر سه تاشون شروع کردن به خندیدن بدون این که به عواقب آینده فکر کنن
راوی :
دازای درحال تمیز کردن اتاق چویا بود که متوجه یه آینه شد آینه به طرز عجیبی داشت بچگی های دازای رو نشون می داد
دازای آنقدر محو اون آینه شده بود که متوجه ورود چویا در اتاق نشد
چویا: میبینم که خدمتکار من غرق آینه ام شده
دازای با استرس به سمت چویا برگشت
دازای : ن ... نه.... نه اونجوری که فکر میکنید نیست ارباب
چویا: * در ذهن : چقدر میتونه این امگا کیوت و جذاب باشه ؟ *
چویا : اگه پاشی و برام یکم شراب بریزی می بخشمت
دازای : ب ... بله ارباب
دازای شرابی رو که روی میز بود رو برداشت و ریختش توی یه لیوان و به چویا دادتش
چویا : خودت نمیخوری دازای ؟
دازای سرش رو به نشانه ی نه تکون داد
پرش مکانی به ۱ ساعت بعد
آکوتاگاوا : چویا بنظرت یه شاهزاده میتونه عاشق خدمتکارش بشه ؟
چویا : اوه ای شیطون عاشق خدمتکارت شدی و به ما نگفتی * نیشخند *
¥ : چرا میشه
چویا : اوه آی فکر نمیکردم این نصف شب بیای بیرون ؟
آی : حوصله ام سر رفته بود گفتم بیام بیرون آکو حالا کی عروسی دعوتیم ؟ * نیشخند *
چویا : آی راست میگه حالا کی عروسی دعوتیم ؟
آکوتاگاوا : الحق که خواهر بردار مثل همن
هر سه تاشون شروع کردن به خندیدن بدون این که به عواقب آینده فکر کنن
۸۴۶
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.