پارت 4
پارت 4
ان روز طولانی خسته کننده گذشت و چون بومگیو کارش را خیلی خوب انجام داد رییسَش پاداشی داده بود، که زیاد نبود، ولی در حد خریدن یک غذا برای شامش بود... به طرف رستورانی رفت که مطمعن بود غذاهایش در حد پولش است، وارد مغازه شد و مرغ سرخ شده سفارش داد، تنها نشسته بود و منتظر شامش بود، شامش را پیرزنی که صاحب رستوران بود اورد بومگیو لبخندی زد :ممنون.. پیرزن:نوش جونت.. بومگیو شروع به خوردن شامش کرد و بعد از خوردن شامش پول را پرداخت کرد و راهی خانه ی جدیدش شد
یونجون:کای، کارت عالی بود! کای:مستر چوی یونجون، ایا فکر کردی ناامیدت میکنم؟ یونجون:معلومه، نه... سوبین:میتونم وارد بشم؟ یونجون:بیا.. سوبین:رییس، تو اون خونه ی متروکه یه ادم زندگی میکنه.. یونجون:منظورت چیه؟( خشن و سرد)سوبین:اون خونه ی متروکه که داریم براش نقشه میکشیم، اونجا یه ادم زندگی میکنه.. یونجون:از کجا فهمیدی،؟ سوبین:دیروز خودتون گفتین برم به اونجا یه سر بزنم، وقتی رفتم داخل نور اتیش و دیدم، دقیقا تو همون اتاق... یونجون:
ان روز طولانی خسته کننده گذشت و چون بومگیو کارش را خیلی خوب انجام داد رییسَش پاداشی داده بود، که زیاد نبود، ولی در حد خریدن یک غذا برای شامش بود... به طرف رستورانی رفت که مطمعن بود غذاهایش در حد پولش است، وارد مغازه شد و مرغ سرخ شده سفارش داد، تنها نشسته بود و منتظر شامش بود، شامش را پیرزنی که صاحب رستوران بود اورد بومگیو لبخندی زد :ممنون.. پیرزن:نوش جونت.. بومگیو شروع به خوردن شامش کرد و بعد از خوردن شامش پول را پرداخت کرد و راهی خانه ی جدیدش شد
یونجون:کای، کارت عالی بود! کای:مستر چوی یونجون، ایا فکر کردی ناامیدت میکنم؟ یونجون:معلومه، نه... سوبین:میتونم وارد بشم؟ یونجون:بیا.. سوبین:رییس، تو اون خونه ی متروکه یه ادم زندگی میکنه.. یونجون:منظورت چیه؟( خشن و سرد)سوبین:اون خونه ی متروکه که داریم براش نقشه میکشیم، اونجا یه ادم زندگی میکنه.. یونجون:از کجا فهمیدی،؟ سوبین:دیروز خودتون گفتین برم به اونجا یه سر بزنم، وقتی رفتم داخل نور اتیش و دیدم، دقیقا تو همون اتاق... یونجون:
۱.۶k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.