گاهی وقتا دلم میخاد مغزمو از جمجه دربیارم بزنمش زمین اونق

گاهی وقتا دلم میخاد مغزمو از جمجه دربیارم بزنمش زمین اونقدی محکم کِ تمام محتویاتش بپاچه زمین‌، گاهی اوقات افکارِ کوچیکُ بزرگ ، از ۲۵ صدم نگرفته گرفته تا یسری افکار مبهمُ خاطره ها، گاهی ام سناریو ها و تفکرات خود ساز بی مصرف کِ فرمولا توش گمن تش ختم میشن بِ یه سر درد ک شده جزئی از روزمرگی با بالاترین دز مسکن بی مصرف تر از زندگیمم نمیشه از بین برد، گاهی دلم برا چشمام میسوزه دارن بیشتر از قلبم ک هر لحظه خونِ سردُ پمپاژ میکنه کار میکنن از تولید اشکای مزاحم گرفته تا یِ بیداری طولانی بدونِ بستن..از نگاه نوشتنُ نوشتنِ درسای عقب افتاده بیخود که هیچکدوم درس زندگی نمیدن بِ ادم‌‌ گاهی بهانه گیر میشم داد فریادام بویِ دلخوری میده‌، با خودم و خودم لج میکنم..
گاهی ام فشارا و مشکلاتُ میخره بِ جون این تن منتهی صداش در نمیاد.
گاهی ام تو اوج کم بیاریاشُ خستگیاش کِ هیچکی نیس تا گوش کنه وراجیاشو غر زدناشو ..
درداشو میزارن رو ترازو کِ میبینی با اون بچه کف خیابون که هیچی نداره برا خوردن یا اون بی پناهه یا اونی کِ هیچکی نمونده براش میبینی برا اون بیشتره؟؟ پس ببندُ هیچی نگو.!
گاهی اوقاتم بِ این فک میکنم منی کِ اسم همکلاسیِ دورِ پیشمو کِ همون یسال بودُ رفت کِ کنارِ لبش یِ خال داشتُ کِ حتی طرز حرف زدنشو یادمع
چطور میتونه یسری ادمارو بسپره بِ فراموشی؟؟

mohy'

🎵بگو میدونی چقد شدم آخه تنها من..
بیا بشین باهات کلی حرف دارم‌..


پ.ن:😂مرسی کِ چرندیاتو خوندینُ رسیدین این پایین‌.



۱:۵۰