وقتی جلو بقیه بهت سیلی میزنن.....
وقتی جلو بقیه بهت سیلی میزنن.....
"اهم این درخواستیه و من به اعضا توهیتی نمیکنم!!
《چان》
ازش توقع همچین کاری رو نداشتی مخصوصا جلو دوستاش بدجوری خرد شدی
بغض داشت خفت میکرد اما سعی میکردی قورتش بدی ..
با صدای لرزون و چشمایی که مثل ماه توی شب بخاطر جمع شدن اشک میدرخشید نگاهش کردی و لب زدی: متاسفم..برات..
بدون توجه به کسی کیف و گوشیت که روی میز قرار گرفته بودند را برداشتی و به سمت در خروجی رفتی...
《 لینو》
اینکه جلوی اکسش سیلی ای بهت بزنه واقعا دردناک بود..تاحالا دست روت بلند نکرده بود ولی الان..مخصوصا جلو دوست دختر قبلیش دستشو برات بلند کرده بود..علتش این بود که با دوست پسر اکسش صمیمی بودی و اون مرد یکم هیز بود...و هرازگاهی به بدنت دست میزد لینو هم سر این موضوع عصبانی شد و اخرشم نتونست خشمشو نگع داره..
بدون توجه به نگاه های خیره مردم از اون جمع مزخرف خارج شدی..و به سمت در خروجی حیاط رفتی..
《چانگبین》
ساکت و بی سروصدا به بیرون نگاه میکردی از کار چند دقیقه ای چانگبین هنوزم توی شوک رفته بودی با قرار گرفتنش توی ماشین تمرکزت را بهم ریخت، سعی کردی چیزی نگی تا اوضاع خراب تر نشه..
÷ات..
جوابی ندادی هنوزم نگاهت روی چراغ هایی که سر تا سر حیاط مجلس وجود داشت بود...
÷ معذرت م..
= .. واقعا..چطور..* نگاهتو دادی بهش* تونستی ؟ هوم؟ چطور تونستی جلو دوستات خرابم کنی؟
چانگبین سرش رو پایین انداخت و متاسف به نقطه ای خیره شد ..
=ازت انتظار نداشتم...
÷ معذرت میخوام ات..
=هه.. فکر میکنی معذرت خواهی کلمه جادویی ای که اون صحنه رو از ذهنم پاک کنه؟
دستاتو توی دستای بزرگ و گرم خودش قرار داد یکمی نوازششون کرد و به چشمای پر از اشکت نگاه کرد
÷... درسته..ولی حرکاتم دست خودم نبود..ببخش منو باشه؟..
《 هیونجین 》
درحالی که اشک هات داشتن از گونه های سرخ شده ات پایین میامد به چشمای خشمگین همسرت نگاه میکردی به زمین و زمان فحش میدادی ،کلمه ای نبود تا به کار ببری..فقط و فقط صدای شکستن قلبت بود کع به گوش میرسید...البته به گوش تو!
از درون داشتی میسوختی..هزار تا حرف برای گفتن داشتی ولی نمیتونستی به زبون بیاری ناامید میشود به هیونجین داشتی نگاه میکردی ازش اصلا انتظار سیلی زدن بهتو نداشتی..علتش بخاطر یک شوخی بود..یک شوخی..هیونجینی که همیشه شوخی میکردو کرم میریخت الان برای شوخیه تو..دست روت بلند کرده بود...نمیدونستی چیکار کنی اما اینو خوب فهمیدی که از بهترین شخص هم میشه ضربه خورد...
《هان》
÷ ات وایسا
با اعصبانیت برگشتی و به دوست پسرت نگاه کردی
÷ات..
=براوو واقعا ممنونم که منو پیش رفیقات خراب کردی جدی خیلی ممنونم هان جیسونگ
÷ات..توضیح میدم..من...من مست..
= مست کرده بودی؟ هوم بهونه خوبیه!
بدون توجه به جیسونگ ادامه راهتو رفتی ...
《 فلیکس》
=واقعا که..چطور تونستی؟ هوم؟
بدون توجه به تو نزدیکت شد و تو یه حرکت لباشو قفل لبات کرد..بعد از یک بوسه خیس یکم لباشو از لبات فاصله داد و با صدای دیپش لب زد: خانم لی..از خط قرمزت رد شده بودی! ازت معذرت میخوام ولی توعم زیاده روی کردی .. ادامه دارد...
《سونگمین》
تازه متوجه شده بود که چه گندی به بار آورده وقتی دید نیستی لعنتی زیر لب گفت و خیابون های بارونی و تاریکو همش دنبالت میگشت،با دیدنت که روی زمین یخی افتادی و داری گریه میکنی قلبش هزار تیکه شد..به سمتت اومد و روی زانو هاش نشست..اروم تن سردت که داشتی میلرزیدی را یه اغوش گرمش دعوت کرد..
گریه کردنات بیشتر از قبل شد...اروم بوسه ای دوی لبات گذاشت و بین هر بوسه زمزمه میکیرد: .. " منو ببخش"
《جونگین》
÷ براش پک لوازم ارایشی بگیرم..اشتی میکنه دیگه نه..؟
دستی توی موهای زردش فرو برد..
÷آه..باید از هیونگا کمک بگیرم...
"اهم این درخواستیه و من به اعضا توهیتی نمیکنم!!
《چان》
ازش توقع همچین کاری رو نداشتی مخصوصا جلو دوستاش بدجوری خرد شدی
بغض داشت خفت میکرد اما سعی میکردی قورتش بدی ..
با صدای لرزون و چشمایی که مثل ماه توی شب بخاطر جمع شدن اشک میدرخشید نگاهش کردی و لب زدی: متاسفم..برات..
بدون توجه به کسی کیف و گوشیت که روی میز قرار گرفته بودند را برداشتی و به سمت در خروجی رفتی...
《 لینو》
اینکه جلوی اکسش سیلی ای بهت بزنه واقعا دردناک بود..تاحالا دست روت بلند نکرده بود ولی الان..مخصوصا جلو دوست دختر قبلیش دستشو برات بلند کرده بود..علتش این بود که با دوست پسر اکسش صمیمی بودی و اون مرد یکم هیز بود...و هرازگاهی به بدنت دست میزد لینو هم سر این موضوع عصبانی شد و اخرشم نتونست خشمشو نگع داره..
بدون توجه به نگاه های خیره مردم از اون جمع مزخرف خارج شدی..و به سمت در خروجی حیاط رفتی..
《چانگبین》
ساکت و بی سروصدا به بیرون نگاه میکردی از کار چند دقیقه ای چانگبین هنوزم توی شوک رفته بودی با قرار گرفتنش توی ماشین تمرکزت را بهم ریخت، سعی کردی چیزی نگی تا اوضاع خراب تر نشه..
÷ات..
جوابی ندادی هنوزم نگاهت روی چراغ هایی که سر تا سر حیاط مجلس وجود داشت بود...
÷ معذرت م..
= .. واقعا..چطور..* نگاهتو دادی بهش* تونستی ؟ هوم؟ چطور تونستی جلو دوستات خرابم کنی؟
چانگبین سرش رو پایین انداخت و متاسف به نقطه ای خیره شد ..
=ازت انتظار نداشتم...
÷ معذرت میخوام ات..
=هه.. فکر میکنی معذرت خواهی کلمه جادویی ای که اون صحنه رو از ذهنم پاک کنه؟
دستاتو توی دستای بزرگ و گرم خودش قرار داد یکمی نوازششون کرد و به چشمای پر از اشکت نگاه کرد
÷... درسته..ولی حرکاتم دست خودم نبود..ببخش منو باشه؟..
《 هیونجین 》
درحالی که اشک هات داشتن از گونه های سرخ شده ات پایین میامد به چشمای خشمگین همسرت نگاه میکردی به زمین و زمان فحش میدادی ،کلمه ای نبود تا به کار ببری..فقط و فقط صدای شکستن قلبت بود کع به گوش میرسید...البته به گوش تو!
از درون داشتی میسوختی..هزار تا حرف برای گفتن داشتی ولی نمیتونستی به زبون بیاری ناامید میشود به هیونجین داشتی نگاه میکردی ازش اصلا انتظار سیلی زدن بهتو نداشتی..علتش بخاطر یک شوخی بود..یک شوخی..هیونجینی که همیشه شوخی میکردو کرم میریخت الان برای شوخیه تو..دست روت بلند کرده بود...نمیدونستی چیکار کنی اما اینو خوب فهمیدی که از بهترین شخص هم میشه ضربه خورد...
《هان》
÷ ات وایسا
با اعصبانیت برگشتی و به دوست پسرت نگاه کردی
÷ات..
=براوو واقعا ممنونم که منو پیش رفیقات خراب کردی جدی خیلی ممنونم هان جیسونگ
÷ات..توضیح میدم..من...من مست..
= مست کرده بودی؟ هوم بهونه خوبیه!
بدون توجه به جیسونگ ادامه راهتو رفتی ...
《 فلیکس》
=واقعا که..چطور تونستی؟ هوم؟
بدون توجه به تو نزدیکت شد و تو یه حرکت لباشو قفل لبات کرد..بعد از یک بوسه خیس یکم لباشو از لبات فاصله داد و با صدای دیپش لب زد: خانم لی..از خط قرمزت رد شده بودی! ازت معذرت میخوام ولی توعم زیاده روی کردی .. ادامه دارد...
《سونگمین》
تازه متوجه شده بود که چه گندی به بار آورده وقتی دید نیستی لعنتی زیر لب گفت و خیابون های بارونی و تاریکو همش دنبالت میگشت،با دیدنت که روی زمین یخی افتادی و داری گریه میکنی قلبش هزار تیکه شد..به سمتت اومد و روی زانو هاش نشست..اروم تن سردت که داشتی میلرزیدی را یه اغوش گرمش دعوت کرد..
گریه کردنات بیشتر از قبل شد...اروم بوسه ای دوی لبات گذاشت و بین هر بوسه زمزمه میکیرد: .. " منو ببخش"
《جونگین》
÷ براش پک لوازم ارایشی بگیرم..اشتی میکنه دیگه نه..؟
دستی توی موهای زردش فرو برد..
÷آه..باید از هیونگا کمک بگیرم...
۱۹.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.