خب دوستان اینو من شادشو نوشتم یادم افتاد گفتید غمگین (شاد
خب دوستان اینو من شادشو نوشتم یادم افتاد گفتید غمگین (شاد اسلاید بعدی)
تکپارتی کوک(درخواستی)
وقتی به بچتون بیشتر اهمیت میده(اینو از ته نوشتم اما درخواستی باشه باید بنویسمش😂❤)
.
سلام من ا/ت هستم و ۲ساله با کوک ازدواج کردم و یه پسر دارم به اسم یونجون ۲سالشه
سلام من کوک هستم ۲ ساله با ا/ت ازدواج کردم و یه پسر دارم به اسم یونجون ۲ سالشه
.
ا/ت ویو
امروز قرار بود با کوک و یونجون بریم شهربازی
رفتم ناهارو آماده کردم کوک سرکار بود و غروب قرار بود بریم ناهار خوردم و به یونجونم دادم
و رفتم آماده شدم یونجون هم آماده کردم و منتظر کوک بودیم که بم زنگ زدو گفت:بیب بیا پایین
قطع کردم و با یونجون رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم و رفتیم شهر بازی
تو کل راه کوک با من حرف نمیزد همش با یونجون حرف میزد
بعد که رسیدیم یونجون و برد و باهم بازی کردن انگار نه انگار منم اینجام
اهمیت ندادم ولی باش قهر میکنم بیاد ناز بکشه
..فلش بک به تموم شدن بازیشون..
کوک:بیب بیا بریم
ا/ت:اهمیت ندادم و سرد گفتم :باش (سرد)
کوک:بیب چیشده
ا/ت:هیچی (خیلی سرد)
کوک: نکنه قهری؟(مهربون)
ا/ت:به حرفش اهمیت ندادمو رفتم سوار ماشین شدم
کوک هم اومد سوار شد و رفتیم خونه رسیدیم لباسمو عوض کردم لباس یونجونم عوض کردم
کوک :بیب شام درست نکن زنگ زدم از بیرون قراره بیارن
ا/ت:اهمیت ندادم شام یونجون و درست کردم دادم بش(بچه نمیتونه هر غذایی بخوره🗿💅)
و وقتی غذا اومد خوردیم یونجونو خوابوندم و دراز کشیدم کوک اومد تو اتاق
کوک:بیب قهری؟
ا/ت:برو بیرون میخوام بخوابم
کوک:بیب اینجا اتاق جفتمونه
کوک ویو
میدونستم بخاطر سرد بودنم قهره برا همین رفتم کنارش خوابیدم و بغلش کردم
کوک:بیب ببخشید(مهربون)
ا/ت:ولم کن (سرد)
کوک :گرفتم بوسش کردم (محکما😂😐🤌)بعد معذرت خواهی کردم
کوک:بیب ببخشید دیگه
ا/ت:برو بیرون (داد)🗿ای پدصگ💅
کوک:اهمیت ندادمو بوسیدمش
ا/ت:ولم کن(داد)
کوک:بت رو دادم پرو نشو
و بزو ا/تو......🗿💅خلاصه جر داد
و ا/ت بعد یه مدت بار دار شد و موقع زاییدن مرد پایان❤😐🤌
گفتید غمگین باشه 😂🗿💅
خوشتون بیاد دیگه زحمت کشیدم❤
#تکپارتی
تکپارتی کوک(درخواستی)
وقتی به بچتون بیشتر اهمیت میده(اینو از ته نوشتم اما درخواستی باشه باید بنویسمش😂❤)
.
سلام من ا/ت هستم و ۲ساله با کوک ازدواج کردم و یه پسر دارم به اسم یونجون ۲سالشه
سلام من کوک هستم ۲ ساله با ا/ت ازدواج کردم و یه پسر دارم به اسم یونجون ۲ سالشه
.
ا/ت ویو
امروز قرار بود با کوک و یونجون بریم شهربازی
رفتم ناهارو آماده کردم کوک سرکار بود و غروب قرار بود بریم ناهار خوردم و به یونجونم دادم
و رفتم آماده شدم یونجون هم آماده کردم و منتظر کوک بودیم که بم زنگ زدو گفت:بیب بیا پایین
قطع کردم و با یونجون رفتیم پایین و سوار ماشین شدیم و رفتیم شهر بازی
تو کل راه کوک با من حرف نمیزد همش با یونجون حرف میزد
بعد که رسیدیم یونجون و برد و باهم بازی کردن انگار نه انگار منم اینجام
اهمیت ندادم ولی باش قهر میکنم بیاد ناز بکشه
..فلش بک به تموم شدن بازیشون..
کوک:بیب بیا بریم
ا/ت:اهمیت ندادم و سرد گفتم :باش (سرد)
کوک:بیب چیشده
ا/ت:هیچی (خیلی سرد)
کوک: نکنه قهری؟(مهربون)
ا/ت:به حرفش اهمیت ندادمو رفتم سوار ماشین شدم
کوک هم اومد سوار شد و رفتیم خونه رسیدیم لباسمو عوض کردم لباس یونجونم عوض کردم
کوک :بیب شام درست نکن زنگ زدم از بیرون قراره بیارن
ا/ت:اهمیت ندادم شام یونجون و درست کردم دادم بش(بچه نمیتونه هر غذایی بخوره🗿💅)
و وقتی غذا اومد خوردیم یونجونو خوابوندم و دراز کشیدم کوک اومد تو اتاق
کوک:بیب قهری؟
ا/ت:برو بیرون میخوام بخوابم
کوک:بیب اینجا اتاق جفتمونه
کوک ویو
میدونستم بخاطر سرد بودنم قهره برا همین رفتم کنارش خوابیدم و بغلش کردم
کوک:بیب ببخشید(مهربون)
ا/ت:ولم کن (سرد)
کوک :گرفتم بوسش کردم (محکما😂😐🤌)بعد معذرت خواهی کردم
کوک:بیب ببخشید دیگه
ا/ت:برو بیرون (داد)🗿ای پدصگ💅
کوک:اهمیت ندادمو بوسیدمش
ا/ت:ولم کن(داد)
کوک:بت رو دادم پرو نشو
و بزو ا/تو......🗿💅خلاصه جر داد
و ا/ت بعد یه مدت بار دار شد و موقع زاییدن مرد پایان❤😐🤌
گفتید غمگین باشه 😂🗿💅
خوشتون بیاد دیگه زحمت کشیدم❤
#تکپارتی
۱۶.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.