Part²²
Part²²
ا.ت ویو:
سمت اتاق نشیمن رفتم در رو باز کردم که دیدم جونگ کوک روی یه مبل چهار نفره دراز کشیده بود و داشت کتاب میخوند...برام خیلی جالب بود که توی اوقات فراغت شون کتاب میخونن...وارد اتاق شدم و در رو بستم که سرش رو بلند کرد... تعظیم کوتاهی کردم گفتم
ا.ت:عصرتون بخیر
سری تکون داد و دوباره مشغول خوندن شد رفتم سمت پیانو...سمت جونگ کوک برگشتم گفتم
ا.ت:میشه پیانو بزنم؟
بلند شد و سرجاش نشست
کوک:فکر نمیکردم دزد ها پیانو زدن هم بلد باشن
لبخند حرس دراری زدم گفتم
ا.ت:حالا می بینیت که دزد ها هم بلدن پیانو بزنن
چهرش رنگ تعجب گرفت فکر کنم توقع نداشت که اینجوری جواب بدم... نشستم پشت پیانو دستامو گرم کردم و اروم انگشتام رو روی کلاویه ها فشار میدادم و اهنگ مورد علاقم رو میزدم... با نواختن پیانو انگار از زمین جدا شده بودم...با حس انگشتام رو حرکت میدادم... نواختنم به پایان رسید که احساس کردم یه نفر پشتمه... برگشتم دیدم جونگ کوک داده نگاهم میکنه...بی اختیار نگاهم قفل نگاهش شد...با چشمای بی احساس قهوهای رنگش که توی نور خورشید عسلی شده بود بهم نگاه میکرد... از طرز نگاهش بدنم یه لرز خفیفی کرد...توی همون حالت بودیم که در با شتاب باز شد و هاری اومد داخل تا منو دید چهرش عصبی شد و با عشوه به سمتمون قدم برداشت و اومد کنار جونگ کوک وایستاد و دستش رو دور بازو جونگ کوک حلقه کرد..
هاری:اینجا چی میخوایی؟ اومدی دزدی کنی
و خنده پر از عشوه کرد
جونگ کوک برگشت سمتش و سرد نگاهش کرد و گفت
کوک:بهتره با مهمونمون درست رفتار کنی
هاری با تعجب سرش رو سمت جونگ کوک چرخوند
هاری:ولی واقعا اون یه دزده
جونگ کوک نگاه غضبناکی بهش انداخت که ساکت شد...برگشتم سمت پیانو و یه اهنگ دیگه نواختم... هاری اومد کنار پیانو و با نفرت به نواختنم نگاه میکرد....
هاری:بدک نبود
از جام بلند شدم قبل از اینکه از اتاق خارج بشم هاری اومد کنار گوشم گفت
هاری:بهت هشدار دادم
نگاه جدی بهش انداختم..از کنارم رد شد و با تنه ای بهم زد از اتاق خارج شد...بعد رفتن هاری جونگ کوک اومد سمتم گفت
کوک:کارت خوب بود...خانم دزده
با پوزخندی که بهم زد راهش رو کشید و رفت...و منو با افکارم تنها گذاشت
ادامه دارد
شرط:
لایک و کامنت:¹³
منتظرم✨
🍷حمایت فراموش نشه🍷
"اسلاید اخر اهنگ مورد علاقه ا.ت"
ا.ت ویو:
سمت اتاق نشیمن رفتم در رو باز کردم که دیدم جونگ کوک روی یه مبل چهار نفره دراز کشیده بود و داشت کتاب میخوند...برام خیلی جالب بود که توی اوقات فراغت شون کتاب میخونن...وارد اتاق شدم و در رو بستم که سرش رو بلند کرد... تعظیم کوتاهی کردم گفتم
ا.ت:عصرتون بخیر
سری تکون داد و دوباره مشغول خوندن شد رفتم سمت پیانو...سمت جونگ کوک برگشتم گفتم
ا.ت:میشه پیانو بزنم؟
بلند شد و سرجاش نشست
کوک:فکر نمیکردم دزد ها پیانو زدن هم بلد باشن
لبخند حرس دراری زدم گفتم
ا.ت:حالا می بینیت که دزد ها هم بلدن پیانو بزنن
چهرش رنگ تعجب گرفت فکر کنم توقع نداشت که اینجوری جواب بدم... نشستم پشت پیانو دستامو گرم کردم و اروم انگشتام رو روی کلاویه ها فشار میدادم و اهنگ مورد علاقم رو میزدم... با نواختن پیانو انگار از زمین جدا شده بودم...با حس انگشتام رو حرکت میدادم... نواختنم به پایان رسید که احساس کردم یه نفر پشتمه... برگشتم دیدم جونگ کوک داده نگاهم میکنه...بی اختیار نگاهم قفل نگاهش شد...با چشمای بی احساس قهوهای رنگش که توی نور خورشید عسلی شده بود بهم نگاه میکرد... از طرز نگاهش بدنم یه لرز خفیفی کرد...توی همون حالت بودیم که در با شتاب باز شد و هاری اومد داخل تا منو دید چهرش عصبی شد و با عشوه به سمتمون قدم برداشت و اومد کنار جونگ کوک وایستاد و دستش رو دور بازو جونگ کوک حلقه کرد..
هاری:اینجا چی میخوایی؟ اومدی دزدی کنی
و خنده پر از عشوه کرد
جونگ کوک برگشت سمتش و سرد نگاهش کرد و گفت
کوک:بهتره با مهمونمون درست رفتار کنی
هاری با تعجب سرش رو سمت جونگ کوک چرخوند
هاری:ولی واقعا اون یه دزده
جونگ کوک نگاه غضبناکی بهش انداخت که ساکت شد...برگشتم سمت پیانو و یه اهنگ دیگه نواختم... هاری اومد کنار پیانو و با نفرت به نواختنم نگاه میکرد....
هاری:بدک نبود
از جام بلند شدم قبل از اینکه از اتاق خارج بشم هاری اومد کنار گوشم گفت
هاری:بهت هشدار دادم
نگاه جدی بهش انداختم..از کنارم رد شد و با تنه ای بهم زد از اتاق خارج شد...بعد رفتن هاری جونگ کوک اومد سمتم گفت
کوک:کارت خوب بود...خانم دزده
با پوزخندی که بهم زد راهش رو کشید و رفت...و منو با افکارم تنها گذاشت
ادامه دارد
شرط:
لایک و کامنت:¹³
منتظرم✨
🍷حمایت فراموش نشه🍷
"اسلاید اخر اهنگ مورد علاقه ا.ت"
۱.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.