تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت²⁰
×دنبی؟
توی خواب و بیداری جواب داد
/هوممممم
×ت..تو..خوبی؟
/تو کیای..؟
×دنبی؟خودتی؟منو نمیشناسی؟
/نه تورو میدونم اونی که کنارته رو میگم
÷اوو..من..کیمیانگهی هستم..تو باید جانگدنبی باشی..درسته؟
/آهااااان..تو همونی هستی که سونهی پیشش بود..
÷آره
×اینا رو ولش دنبی..بگو ببینم چیشد که اینجوری شدی؟تصادف کردی؟نکنه..
دنبی پرید وسط حرفش
/آره..همونه..صداش و در نیار
×ب..باشه
در مورد چی حرف میزدن؟
÷چی؟چه همونه؟دنبی تو..بیماریِ خاصی داری؟
دنبی دهنشو باز کرد تا چیزی بگه ولی پرستار اومد و نتونست حرف بزنه
@خانوما وقت ملاقات بیمار تمومه(نمیدونم به دیدار بیمار چی میگن به بزرگی خودتون ببخشید)لطفا همه بیرون..
×اما..
@اما نداره بفرمایید..بیمار باید معاینه بشه
×بله
سرش و انداخت پایین و میخواست بره که دنبی دستش و گرفت
/واسه یانگهی توضیح بده
×واقعا؟
/اره..اون قابل اعتماده
×اوکی
با سونهی رفتیم بیرون و نشستیم رو صندلیِ کنار اتاق
×خب..ببین..احتمالا کنجکاو شدی که اون چیزی که من و دنبی درموردش حرف زدیم چیه..ببین..دنبی یه مشکل مادرزاد داره که همین پارسال خودشو نشون داده..دنبی نمیتونه رانندگی کنه چون وقتی رانندگی میکنه یا به عبارتی وقتی به جاده و منظرهی صحرا خیره میشه..سرش گیج و پاهاش خواب میره واسه همین ممکنه ماشین به جهت نادرست منحرف بشه و تصادف بوجود بیاد..انگار حالا هم بحث همین بوده اما خداروشکر وقتی سرگیجه و خواب رفتگی پاش بوجود اومده نزدیک سئول بوده و یه خداخیرش بدهای دیده که ماشین یکم زیگزاگ رفته و بعدش وقتی تقریبا نزدیک بود به درخت بخوره و تصادف کنه ماشین ترمز کرده یعنی دنبی هنوز توانایی داشته ترمز کنه..خلاصه اون مَرده به آمبولانس زنگ میزنه و میان دنبی رو میبرن اما چون تا الان دکترا فکر میکردن مشکل از مستی یا فلج بودن یا حتی حواس پرتی بوده باشه اصلا فکر هم نکردن به همچین چیزی واسه همین نفهمیدن و من الان باید برم بگم بهشون..
÷واییی..خیلهخب برو بگو..
سونهی رفت و منم هاج و واج نشسته بودم رو صندلی..آخه مگه میشه؟تاحالا همچین بیماریای حتی به فکرمم نخورده بود(ولی به فکر من خورد😎)
سونهی اومد و دنبی هم مرخص شد و دنبی و سونهی رفتن خونشون منم رفتم خونمون که دیدم یانگمی.....
خداییش چه بیماریای به ذهنم خورداااا😂
برید حال کنین با این پارت😉😎
گوناه دارم حمایت نمیکنییی🥺
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت²⁰
×دنبی؟
توی خواب و بیداری جواب داد
/هوممممم
×ت..تو..خوبی؟
/تو کیای..؟
×دنبی؟خودتی؟منو نمیشناسی؟
/نه تورو میدونم اونی که کنارته رو میگم
÷اوو..من..کیمیانگهی هستم..تو باید جانگدنبی باشی..درسته؟
/آهااااان..تو همونی هستی که سونهی پیشش بود..
÷آره
×اینا رو ولش دنبی..بگو ببینم چیشد که اینجوری شدی؟تصادف کردی؟نکنه..
دنبی پرید وسط حرفش
/آره..همونه..صداش و در نیار
×ب..باشه
در مورد چی حرف میزدن؟
÷چی؟چه همونه؟دنبی تو..بیماریِ خاصی داری؟
دنبی دهنشو باز کرد تا چیزی بگه ولی پرستار اومد و نتونست حرف بزنه
@خانوما وقت ملاقات بیمار تمومه(نمیدونم به دیدار بیمار چی میگن به بزرگی خودتون ببخشید)لطفا همه بیرون..
×اما..
@اما نداره بفرمایید..بیمار باید معاینه بشه
×بله
سرش و انداخت پایین و میخواست بره که دنبی دستش و گرفت
/واسه یانگهی توضیح بده
×واقعا؟
/اره..اون قابل اعتماده
×اوکی
با سونهی رفتیم بیرون و نشستیم رو صندلیِ کنار اتاق
×خب..ببین..احتمالا کنجکاو شدی که اون چیزی که من و دنبی درموردش حرف زدیم چیه..ببین..دنبی یه مشکل مادرزاد داره که همین پارسال خودشو نشون داده..دنبی نمیتونه رانندگی کنه چون وقتی رانندگی میکنه یا به عبارتی وقتی به جاده و منظرهی صحرا خیره میشه..سرش گیج و پاهاش خواب میره واسه همین ممکنه ماشین به جهت نادرست منحرف بشه و تصادف بوجود بیاد..انگار حالا هم بحث همین بوده اما خداروشکر وقتی سرگیجه و خواب رفتگی پاش بوجود اومده نزدیک سئول بوده و یه خداخیرش بدهای دیده که ماشین یکم زیگزاگ رفته و بعدش وقتی تقریبا نزدیک بود به درخت بخوره و تصادف کنه ماشین ترمز کرده یعنی دنبی هنوز توانایی داشته ترمز کنه..خلاصه اون مَرده به آمبولانس زنگ میزنه و میان دنبی رو میبرن اما چون تا الان دکترا فکر میکردن مشکل از مستی یا فلج بودن یا حتی حواس پرتی بوده باشه اصلا فکر هم نکردن به همچین چیزی واسه همین نفهمیدن و من الان باید برم بگم بهشون..
÷واییی..خیلهخب برو بگو..
سونهی رفت و منم هاج و واج نشسته بودم رو صندلی..آخه مگه میشه؟تاحالا همچین بیماریای حتی به فکرمم نخورده بود(ولی به فکر من خورد😎)
سونهی اومد و دنبی هم مرخص شد و دنبی و سونهی رفتن خونشون منم رفتم خونمون که دیدم یانگمی.....
خداییش چه بیماریای به ذهنم خورداااا😂
برید حال کنین با این پارت😉😎
گوناه دارم حمایت نمیکنییی🥺
۳.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.