پارت ۲ زندگی سیاه
پارت ۲ زندگی سیاه
ویو ا/ت
شب شده بود منم کم کم چمدونمو درآوردم و هرچی لباس وسیله آرایش و پولایی که قایم کرده بودم درآوردم و گذاشتم داخل چمدون بعد چند دقیقه صدای بسته شدن در اومد فهمیدم پدر ناتنیم رفته قمار کنه
ویو جیمین
لباسم پوشیدم و حرکت کردم سمت قمار خونم اونجا بودم که یک دفعه پدر ناتنی ا/ت
اومد داخل قمارخونه منم سریع رفتم پیش
× بیا با من بازی کن
پدرناتنی. هه اگر بتونی
ویو جیمین
من بردم خیلی خوشحال بودم
پدرناتنی. چی میخوای
× یا ۱۰۰ میلیارد پول میدی یا دخترتو میدی
پدرناتنی. بیا دخترمو ببر فردا
× همین امشب
پدرناتنی. اوکی
ویو ا/ت
پدر ناتنیم اومد تو خونه و گفت وسایلتو جمع کن و از این خونه برو
منم سریع وسایلمو گرفتم و رفتم از خونه بیرون
دیدم یه بنز مشکی دم در خونمونه یک دفعه شیشه امد پایین
_ سلام
× سلام بیا بشین
_ خیلی ممنونم
× بابت چی
_ همین که منو از دست این مردت نجات دادی
× قابلی نداشت
_ تو ماشین سکوت خیلی شدیدی بود که یهو جیمین گفت
× یکم از خودت بگو
_ خوب اسمم کیم ا/ت و ۱۷ سالمه
× تهیونگ گفت دختر هستی که هرکی سر راحت قرار بگیره میمیره
_ اره خوب راست گفت
× چرا پدرتو نکشتی😂
_ میخواستم ولی تهیونگ اجازه نداد
× پس قصد این کارو داشتی
_ اره خوب😂
× دوستی نداری
_ چرا یه دوست دارم اسمش جیهوپ
× جیهوپ
همین که مافیاست
_ ارع
خوب میدونی موقعی که تهیونگ پیش من بود یه دوست داشت که همین جیهوپ بود بعد من باهاش آشنا شدم و شد دوستم
× اها
ویو ا/ت
رسیدیم به یک عمارت خیلی بزرگ بود دهنم وا مونده بود ولی خیلی طبیعی جلوه دادم که اصلاً نه انگار که یهو دیدم تهیونگ از عمارت اومد بیرون
تهیونگ. سلام آبجی جونم
_ منم انگار تهیونگ رو ندیدم و رو به جیمین گفتم اینجا خونه ی توع
× داداشتو ندیدی🤭
_ ولش
تهیونگ. هویی گاو من به این بزرگی رو ندیدی
_ گاو که تویی حیوان میدونستی من چقدر داخل اون خونه سختی کشیدم تو هم داشتی اینجا عشق و حال میکردی
ویو ا/ت
شب شده بود منم کم کم چمدونمو درآوردم و هرچی لباس وسیله آرایش و پولایی که قایم کرده بودم درآوردم و گذاشتم داخل چمدون بعد چند دقیقه صدای بسته شدن در اومد فهمیدم پدر ناتنیم رفته قمار کنه
ویو جیمین
لباسم پوشیدم و حرکت کردم سمت قمار خونم اونجا بودم که یک دفعه پدر ناتنی ا/ت
اومد داخل قمارخونه منم سریع رفتم پیش
× بیا با من بازی کن
پدرناتنی. هه اگر بتونی
ویو جیمین
من بردم خیلی خوشحال بودم
پدرناتنی. چی میخوای
× یا ۱۰۰ میلیارد پول میدی یا دخترتو میدی
پدرناتنی. بیا دخترمو ببر فردا
× همین امشب
پدرناتنی. اوکی
ویو ا/ت
پدر ناتنیم اومد تو خونه و گفت وسایلتو جمع کن و از این خونه برو
منم سریع وسایلمو گرفتم و رفتم از خونه بیرون
دیدم یه بنز مشکی دم در خونمونه یک دفعه شیشه امد پایین
_ سلام
× سلام بیا بشین
_ خیلی ممنونم
× بابت چی
_ همین که منو از دست این مردت نجات دادی
× قابلی نداشت
_ تو ماشین سکوت خیلی شدیدی بود که یهو جیمین گفت
× یکم از خودت بگو
_ خوب اسمم کیم ا/ت و ۱۷ سالمه
× تهیونگ گفت دختر هستی که هرکی سر راحت قرار بگیره میمیره
_ اره خوب راست گفت
× چرا پدرتو نکشتی😂
_ میخواستم ولی تهیونگ اجازه نداد
× پس قصد این کارو داشتی
_ اره خوب😂
× دوستی نداری
_ چرا یه دوست دارم اسمش جیهوپ
× جیهوپ
همین که مافیاست
_ ارع
خوب میدونی موقعی که تهیونگ پیش من بود یه دوست داشت که همین جیهوپ بود بعد من باهاش آشنا شدم و شد دوستم
× اها
ویو ا/ت
رسیدیم به یک عمارت خیلی بزرگ بود دهنم وا مونده بود ولی خیلی طبیعی جلوه دادم که اصلاً نه انگار که یهو دیدم تهیونگ از عمارت اومد بیرون
تهیونگ. سلام آبجی جونم
_ منم انگار تهیونگ رو ندیدم و رو به جیمین گفتم اینجا خونه ی توع
× داداشتو ندیدی🤭
_ ولش
تهیونگ. هویی گاو من به این بزرگی رو ندیدی
_ گاو که تویی حیوان میدونستی من چقدر داخل اون خونه سختی کشیدم تو هم داشتی اینجا عشق و حال میکردی
۱۴.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.