عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_هفتم
P¹⁰⁵
تا اینکه من از خستگی خوابم برد
ویو کوک
دیدم که ا/ت از خستگی خوابش برده و پا شدم رفتم پتو اوردم و انداختم روش منم لباس هامو پوشیدم و رفتم بیرون تا خرید کنم
*یک ساعت بعد*
ویو ته
یه چند روزی واقعا قصد خودکشی داشتم چون نمیتونستم بدون ا/ت ادامه بدم ،خوابم کم شده بود و اصلا غذا خوب نمیخوردم همش به ا/ت فکر میکردم که یه وقت بلایی سرش نیاد
ا/ت:(از خواب پا میشه)کوک...کوکککک
ویو ا/ت
فهمیدم کوک رفته بیرون منم از تنها بودن میترسیدم پس بهش زنگ زدم
کوک:(جواب میده)بله عشقم؟
ا/ت:عزیزم کجایی؟
کوک:من اومدم بیرون خرید کنم تا تو راحت بخوابی
ا/ت:خب پس بیا خونه اگه خرید هاتو کردی
کوک:باش...خوب خوابیدی قشنگم؟
ا/ت:آره
کوک:باشه منم چند دقیقه دیگه میام خونه
ا/ت:م...م....میتونم به ته پیام بدم؟
کوک:باشه پیام بده
ا/ت:اوکی خداحافظ
کوک:بای بای
ویو ا/ت
گوشیو قطع کردم و به ته پیام دادم
ا/ت:سلام ته
ته:سلام خوبی؟
ا/ت:آره تو خوبی؟
ته:ا..ا...آره خوبم
ا/ت:داری دروغ میگی
ته:خب راستش خوب نیستم
ا/ت:ببینم داری با خودت چیکار میکنی؟
ته:من بدون تو نمیتونم زندگی خواهش میکنم برگرد ،غذام کم شده ،اصن خوابم نمیبره چون همش دارم به تو فکر میکنم ،افسردگی بقلم کرده ا/ت نمیتونم بدون تو تحمل کنم
ا/ت:تو که شرایط منو میدونی نمیتونم دوباره باهات باشم،ببخشید،خواهش میکنم با خودت کاری نکن غذاتو خوب بخور ،و خوب بخواب و سعی کن منو فراموش کنی
ته:نمیتونم فراموشت کنم:)))
ا/ت:بخاطر من کاری نکن خواهش میکنم
ته:تا الان بخاطر تو کاری نکردم و نمیکنم ،هنوز یذره امید دارم
ا/ت:مرسی واقعا ازت ممنونم
ویو ا/ت
حرفام با ته ادامه داشت تا اینکه...
#فصل_هفتم
P¹⁰⁵
تا اینکه من از خستگی خوابم برد
ویو کوک
دیدم که ا/ت از خستگی خوابش برده و پا شدم رفتم پتو اوردم و انداختم روش منم لباس هامو پوشیدم و رفتم بیرون تا خرید کنم
*یک ساعت بعد*
ویو ته
یه چند روزی واقعا قصد خودکشی داشتم چون نمیتونستم بدون ا/ت ادامه بدم ،خوابم کم شده بود و اصلا غذا خوب نمیخوردم همش به ا/ت فکر میکردم که یه وقت بلایی سرش نیاد
ا/ت:(از خواب پا میشه)کوک...کوکککک
ویو ا/ت
فهمیدم کوک رفته بیرون منم از تنها بودن میترسیدم پس بهش زنگ زدم
کوک:(جواب میده)بله عشقم؟
ا/ت:عزیزم کجایی؟
کوک:من اومدم بیرون خرید کنم تا تو راحت بخوابی
ا/ت:خب پس بیا خونه اگه خرید هاتو کردی
کوک:باش...خوب خوابیدی قشنگم؟
ا/ت:آره
کوک:باشه منم چند دقیقه دیگه میام خونه
ا/ت:م...م....میتونم به ته پیام بدم؟
کوک:باشه پیام بده
ا/ت:اوکی خداحافظ
کوک:بای بای
ویو ا/ت
گوشیو قطع کردم و به ته پیام دادم
ا/ت:سلام ته
ته:سلام خوبی؟
ا/ت:آره تو خوبی؟
ته:ا..ا...آره خوبم
ا/ت:داری دروغ میگی
ته:خب راستش خوب نیستم
ا/ت:ببینم داری با خودت چیکار میکنی؟
ته:من بدون تو نمیتونم زندگی خواهش میکنم برگرد ،غذام کم شده ،اصن خوابم نمیبره چون همش دارم به تو فکر میکنم ،افسردگی بقلم کرده ا/ت نمیتونم بدون تو تحمل کنم
ا/ت:تو که شرایط منو میدونی نمیتونم دوباره باهات باشم،ببخشید،خواهش میکنم با خودت کاری نکن غذاتو خوب بخور ،و خوب بخواب و سعی کن منو فراموش کنی
ته:نمیتونم فراموشت کنم:)))
ا/ت:بخاطر من کاری نکن خواهش میکنم
ته:تا الان بخاطر تو کاری نکردم و نمیکنم ،هنوز یذره امید دارم
ا/ت:مرسی واقعا ازت ممنونم
ویو ا/ت
حرفام با ته ادامه داشت تا اینکه...
۶.۲k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.