فیک:ماه کامل پارت 1
&ویو ا.ت
ساعت 6 عصر از خونه زدیم بیرون از بوسان تا سئول 4 ساعت راه بود اینقدر خسته بودم که کل راهو خوابم برد با صدای یه پیامک از خواب پریدم مثل یه اطلاع رسانی بود
از شهروندان عزیز خواهش میکنم امشب در خانه خود بمانند عدهای از ادم های سئول با وسایل بسیار خطرناک در جاده ها میچرخند لطفا برای امنیت جانی خود از خانه های خود بمانید
ا.ت:جیمین این چی میگه؟
جیمین:اوففف بیخیال بابا ولش کن چرت و پرته
&ویو ا.ت
خبر رو نادیده گرفتم و دوباره خوابیدم تازه خوابم داشت عمیق میشد که با بوق و صدای بلند چند نفر بلند شدم داشتن شیشه های ماشینو میشکوندن یکی از پشت منو گرفت و برد سوار ماشین سیاهی که جلو تر بود کرد کلی جیغ و داد کردم
بادیگارد:جیغ و داد اضافه نکن چون بی معنیه فقط گلوی خودت اذیت میشه
ا.ت:ولم کن عو*ضی من با شما هیچ جایی نمیام
بادیگارد:اینو باش مگه به خواستن توعه؟
ا.ت:......... {گریه}
ویو ا.ت
همچنان داشتم گریه میکردم که یهو هولم دادن پیاده شدم اون جایی که منو برده بودن مثل یه قصر بود خیلی خوشگل بود وقتی رفتم داخل یه دختر خیلی خوشگل {لیسا} رو دیدم
لیسا:مین شوگا بیا ببین گوه خورات چیکار کردن
شوگا:صد بار گفتم به اونا نگو گوه خور
لیسا:خب گوه خورن دیگه اگه نیستن پس چین؟
شوگا:برو بابا
_{رو به ا.ت} پس تو شب بیرون بودی بهت نگفتن وقتی ماه کامله نیای بیرون؟
ا.ت:چی چرا؟
شوگا:شبایی که ماه کامله این پیام برای همه فرستاده میشه این قانونه منه وقتی ماه کامله هیچکس اجازه نداره از خونش بیاد بیرون
ا.ت:چرا؟
شوگا:دیگه اونجاش به تو ربط نداره
ا.ت:الان میشه من برم؟
شوگا:ههه فکر کردی اینقدر راحته؟
ا.ت:ینی چی؟
شوگا:تو دیگه نمیتونی از دست من فرار کنی
ا.ت:پس درسم چی برادرم چی؟
شوگا:نگران برادرت نباش اون چیزیش نمیشه و درس هم نمیخونی
ا.ت:چی داری میگی ها مگه تو کی هستی که برا من تعیین تکلیف کنی ها
شوگا:{بدون توجه به حرفای ا.ت} اجوما برا این جیغ جیغو یه اتاق اماده کن {پشتشو کردو رفت}
ا.ت:هی من تو این خونه نمیمونم چی درمورد من فکر کردی ها {با داد}
ته:یااااا تو دیگه کی هستی؟
لیسا:ته فعلا ازش هیچی نپرس
ته:این چرا قاطی کرده
ا.ت:من کر نیستم شنیدم چی گفتی
ته:باشه بابا مگه چی گفتم
اجوما:خانم اتاقتون امادس
ا.ت:من نیازی به اون اتاق ندارم
لیسا:ببین من نمیدونم کی هستی
ا.ت:لی ا.ت
لیسا:... خب ا.ت ازت خواهش میکنم خودتو اروم کنی من نمیخوام بلایی سرت بیاد
ا.ت:چه بلایی سر من بد تر ازین میخواد بیاد؟ {داد}
لیسا:شوگا برادر منه اون اگه عصبانی بشه اصلا اتفاق خوبی نمیوفته پس سعی کن خودتو کنترل کنی
Kɪᴍ ᴍɪsᴜ ☪︎
ساعت 6 عصر از خونه زدیم بیرون از بوسان تا سئول 4 ساعت راه بود اینقدر خسته بودم که کل راهو خوابم برد با صدای یه پیامک از خواب پریدم مثل یه اطلاع رسانی بود
از شهروندان عزیز خواهش میکنم امشب در خانه خود بمانند عدهای از ادم های سئول با وسایل بسیار خطرناک در جاده ها میچرخند لطفا برای امنیت جانی خود از خانه های خود بمانید
ا.ت:جیمین این چی میگه؟
جیمین:اوففف بیخیال بابا ولش کن چرت و پرته
&ویو ا.ت
خبر رو نادیده گرفتم و دوباره خوابیدم تازه خوابم داشت عمیق میشد که با بوق و صدای بلند چند نفر بلند شدم داشتن شیشه های ماشینو میشکوندن یکی از پشت منو گرفت و برد سوار ماشین سیاهی که جلو تر بود کرد کلی جیغ و داد کردم
بادیگارد:جیغ و داد اضافه نکن چون بی معنیه فقط گلوی خودت اذیت میشه
ا.ت:ولم کن عو*ضی من با شما هیچ جایی نمیام
بادیگارد:اینو باش مگه به خواستن توعه؟
ا.ت:......... {گریه}
ویو ا.ت
همچنان داشتم گریه میکردم که یهو هولم دادن پیاده شدم اون جایی که منو برده بودن مثل یه قصر بود خیلی خوشگل بود وقتی رفتم داخل یه دختر خیلی خوشگل {لیسا} رو دیدم
لیسا:مین شوگا بیا ببین گوه خورات چیکار کردن
شوگا:صد بار گفتم به اونا نگو گوه خور
لیسا:خب گوه خورن دیگه اگه نیستن پس چین؟
شوگا:برو بابا
_{رو به ا.ت} پس تو شب بیرون بودی بهت نگفتن وقتی ماه کامله نیای بیرون؟
ا.ت:چی چرا؟
شوگا:شبایی که ماه کامله این پیام برای همه فرستاده میشه این قانونه منه وقتی ماه کامله هیچکس اجازه نداره از خونش بیاد بیرون
ا.ت:چرا؟
شوگا:دیگه اونجاش به تو ربط نداره
ا.ت:الان میشه من برم؟
شوگا:ههه فکر کردی اینقدر راحته؟
ا.ت:ینی چی؟
شوگا:تو دیگه نمیتونی از دست من فرار کنی
ا.ت:پس درسم چی برادرم چی؟
شوگا:نگران برادرت نباش اون چیزیش نمیشه و درس هم نمیخونی
ا.ت:چی داری میگی ها مگه تو کی هستی که برا من تعیین تکلیف کنی ها
شوگا:{بدون توجه به حرفای ا.ت} اجوما برا این جیغ جیغو یه اتاق اماده کن {پشتشو کردو رفت}
ا.ت:هی من تو این خونه نمیمونم چی درمورد من فکر کردی ها {با داد}
ته:یااااا تو دیگه کی هستی؟
لیسا:ته فعلا ازش هیچی نپرس
ته:این چرا قاطی کرده
ا.ت:من کر نیستم شنیدم چی گفتی
ته:باشه بابا مگه چی گفتم
اجوما:خانم اتاقتون امادس
ا.ت:من نیازی به اون اتاق ندارم
لیسا:ببین من نمیدونم کی هستی
ا.ت:لی ا.ت
لیسا:... خب ا.ت ازت خواهش میکنم خودتو اروم کنی من نمیخوام بلایی سرت بیاد
ا.ت:چه بلایی سر من بد تر ازین میخواد بیاد؟ {داد}
لیسا:شوگا برادر منه اون اگه عصبانی بشه اصلا اتفاق خوبی نمیوفته پس سعی کن خودتو کنترل کنی
Kɪᴍ ᴍɪsᴜ ☪︎
۱.۷k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.