فیک ارباب مافیا
اینو تازه شروع کردم یه فیک جیمینه ۳ پارتی می نویسم
ات و جیمین و جونگ کوک و تهیونگ نقش اصلی ان
سلام من ات هستم ۱۹ سالمه.رشته انسانی ور داشتم،
مادر و پدرم در تصادف مردند و پلیس بودن.
سلام من جیمین هستم ۲۲سالمه بزرگ ترین مافیای کره هستم
دوستام هم تهیونگ و جونگکوک عه
جیمین ویو:
امروز بعد از کلی کار کردن رفتم کافه تا خستگی در کنم.
ولی یه دختر خیلی زیبا رو اونجا دیدم .( جیمین تو فکرش: هرچه سریع باید اینو مال
خودم بکنم. )
ات ویو
امروز بعد دیدن ته رفتم کافه .ات تو کافه کار می کنه.
¹⁰ مین بعد
یه پسر جذاب اومد تو
ی چند دیقه اس یه نگاه سنگین روم حس می کنم برگشتم ببینم کیه..که دیدم اون پسر جذابه
که یهو رینا تو کافه باهام کار می کنه و دوستمه گفت .علامت رینا^علامت ات+.
^ ات یه لحظه بیا
+بله چی شده رینا؟
^اون پسر جذابه می بینی؟
+آره چطور؟
^این سفارش و ببر سر میز اون
+ها؟ واقعا باشه مشکلی ندارم
^آفرین برو و با ادب تمام کمال باهاش رفتار کن که سِمَت زیادی تو کره داره
+هه واقعا باشه سعیمو می کنم
سفارش ورداشتم رفتم سمت میزش
دامن این کافه خیلی کوتاه بود و متوجه شدم پسره داره بهم نگاه می کنه
بیخیال سفارش گذاشتم رو میز و گفتم .علامت جیمین-.
+بفرمایید ........ تون .یه غذایی تو ذهنتون تجسم کنین😁.
-اوهوم .هنوز به ات زل زده
+ببخشید آقا سفارش دیگه نداشتین؟
-نه..
+پس من دیگه میرم
-نه
+میشه بپرسم .حرفشو قطع می کنه.
-نه نمیشه
+پس چرا .باز حرفشو قطع می کنه.
-نگفتم اجازه ی سوال نداری؟ . ا صدای سرد و نگاه ترسناک.
+ ب.بله .ترسیده.
-برو فرم استعفات رو پر کن بیا بیرون منتظرم،فقط دیر نکن که کار دارم
+هنگ کرده بودم نمی دونم چی بگم ولی می دونستم در افتادن باهاش بده پس مجبور شدم باهاش توافق کنم
-بیرون منتظرش بودم که اومد....با لباس بیرونی یه چیز دیگه اس .در حال فکر کردن به اینکه چه بلایی سرش بیاره. خوب شد برا خودم کردمش
+رفتم ورقه استعفام رو پر کردم و به رئیسم گفتم عجله دارم و بعدا دلیلم رو توضیح میدم رفتم بیرون دیدم یه ماشین عالی دم دره تونم اون پسره بود رفتم سوار شدم
-اومد سوار شد . خب به زندگی جدیدت خوش اومدی.نیشخند.
+ترسیده بودم که یهو......
پارت بعد رو قراره فردا صبح بزارم چون دختر خاله ام پدرمو د آورده پس شرطا برا پارت بعدی
۱❤
۱📱
تا فردا بای
ات و جیمین و جونگ کوک و تهیونگ نقش اصلی ان
سلام من ات هستم ۱۹ سالمه.رشته انسانی ور داشتم،
مادر و پدرم در تصادف مردند و پلیس بودن.
سلام من جیمین هستم ۲۲سالمه بزرگ ترین مافیای کره هستم
دوستام هم تهیونگ و جونگکوک عه
جیمین ویو:
امروز بعد از کلی کار کردن رفتم کافه تا خستگی در کنم.
ولی یه دختر خیلی زیبا رو اونجا دیدم .( جیمین تو فکرش: هرچه سریع باید اینو مال
خودم بکنم. )
ات ویو
امروز بعد دیدن ته رفتم کافه .ات تو کافه کار می کنه.
¹⁰ مین بعد
یه پسر جذاب اومد تو
ی چند دیقه اس یه نگاه سنگین روم حس می کنم برگشتم ببینم کیه..که دیدم اون پسر جذابه
که یهو رینا تو کافه باهام کار می کنه و دوستمه گفت .علامت رینا^علامت ات+.
^ ات یه لحظه بیا
+بله چی شده رینا؟
^اون پسر جذابه می بینی؟
+آره چطور؟
^این سفارش و ببر سر میز اون
+ها؟ واقعا باشه مشکلی ندارم
^آفرین برو و با ادب تمام کمال باهاش رفتار کن که سِمَت زیادی تو کره داره
+هه واقعا باشه سعیمو می کنم
سفارش ورداشتم رفتم سمت میزش
دامن این کافه خیلی کوتاه بود و متوجه شدم پسره داره بهم نگاه می کنه
بیخیال سفارش گذاشتم رو میز و گفتم .علامت جیمین-.
+بفرمایید ........ تون .یه غذایی تو ذهنتون تجسم کنین😁.
-اوهوم .هنوز به ات زل زده
+ببخشید آقا سفارش دیگه نداشتین؟
-نه..
+پس من دیگه میرم
-نه
+میشه بپرسم .حرفشو قطع می کنه.
-نه نمیشه
+پس چرا .باز حرفشو قطع می کنه.
-نگفتم اجازه ی سوال نداری؟ . ا صدای سرد و نگاه ترسناک.
+ ب.بله .ترسیده.
-برو فرم استعفات رو پر کن بیا بیرون منتظرم،فقط دیر نکن که کار دارم
+هنگ کرده بودم نمی دونم چی بگم ولی می دونستم در افتادن باهاش بده پس مجبور شدم باهاش توافق کنم
-بیرون منتظرش بودم که اومد....با لباس بیرونی یه چیز دیگه اس .در حال فکر کردن به اینکه چه بلایی سرش بیاره. خوب شد برا خودم کردمش
+رفتم ورقه استعفام رو پر کردم و به رئیسم گفتم عجله دارم و بعدا دلیلم رو توضیح میدم رفتم بیرون دیدم یه ماشین عالی دم دره تونم اون پسره بود رفتم سوار شدم
-اومد سوار شد . خب به زندگی جدیدت خوش اومدی.نیشخند.
+ترسیده بودم که یهو......
پارت بعد رو قراره فردا صبح بزارم چون دختر خاله ام پدرمو د آورده پس شرطا برا پارت بعدی
۱❤
۱📱
تا فردا بای
۶.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.