part31(psycho lover)
از زبان ا/ت
چشمامو باز کردم هنوز یادم نبود اومدم آمریکا
صورتمو شستم و به خودم رسیدم و یه لباس بلند و آبی پوشیدم و رفتم پایین ((عکس نمیزارم که خودتون هرچی دوست دارین تصور کنید))
جیهوپ و جیمینو دیدم که داشتن آشپزی می کردن کارینا هم داشت براشون صحبت می کرد اونا هم با اشتیاق گوش می کردن یه لحظه به کارینا حسودیم شد که به این راحتی با همه دوست میشه ولی من هنوز هم نمیتونم
رفتم نشستم روی کابینت کنار کارینا
جیهوپ برگشت سمتم و گفت: خوب خوابیدی؟
گفتم: به لطف شما..بله
جیمین خندید و گفت: چقد رسمی حرف می زنی
کارینا گفت: هنو یاد نگرفته
گفتم: خب چطوری باید بگم ؟؟
کارینا گفت: همونطور که با من حرف می زنی
گفتم: خیلی خب اوکیه
جیمین غذا هارو آورد و میزو باهم چیدیم و داشتیم غذا می خوردیم
بعد از غذا گفتم: دمتون گرم خیلی خوب بود
جیهوپ خندید و گفت: نگا الان یاد گرفتی چطور حرف بزنی ...نوش جونت
جیمین با دهن پر گفت: دستپخت جین رو نخوردی...خداسس
منم دهنم در بود که گفتم: جین دیگه کیه؟
کارینا که غذاش تموم شده بود گفت: همون دکتره که وقتی مریض شدی اومد پیشت
اصلا هیچی یادم نبود گفتم: مریض شدم؟
جیمین و جیهوپ داشتن می خندیدن که گفتم: به چی میخندین؟
جیمین گفت: ببخشید ا/ت ولی انگار اصلا توی باغ نیستی
همه باهم خندیدیم و خلاصه بگم روز خوبی گذروندیم
از زبان کوک
ا/ت دیگه رفته بود
نمیخواستم حتی یه لحظه رو هدر بدم میخواستم سریع برگرده
بلافاصله زنگ زدم به نامجون
چند بار زنگ زدم ولی برنداشت بلند شدم یه دور زدم و دوباره زنگ زدم
اینبار جواب داد ازش خواستم که جسد تازه ای بهم بده
گفتم: نامجون یه دختر ۱۷ یا ۱۸ ساله که سفید باشه موهاشم مشکی و بلند باشن میخوام ترجیحاً لاغر هم باشه
با تعجب گفت: میخوای چیکار به چه دردت میخوره ؟
گفتم: برای صحنه سازی نیاز دارم همین امروز برام بفرست لطفاً
قبول کرد و قرار شد که برای تازه بودن جسد تا ۱۰ شب با اونا باشه ساعت ده شب جسد رو بیارن
تهیونگ اومد و گفت: همه چیز امادس
گفتم: آره جسد هم ساعت۱۰ میرسه دستمون ...حموم رو خونی کردین؟
گفت: فقط یه دختر مرده و یه عکاس خوب نیاز داریم
گفتم: خودم عکس میگیرم فقط دختره رو بیارن همه چیز حله
صدای لاستیک توی حیاط عمارت اومد
رفتم پایین اون..
چشمامو باز کردم هنوز یادم نبود اومدم آمریکا
صورتمو شستم و به خودم رسیدم و یه لباس بلند و آبی پوشیدم و رفتم پایین ((عکس نمیزارم که خودتون هرچی دوست دارین تصور کنید))
جیهوپ و جیمینو دیدم که داشتن آشپزی می کردن کارینا هم داشت براشون صحبت می کرد اونا هم با اشتیاق گوش می کردن یه لحظه به کارینا حسودیم شد که به این راحتی با همه دوست میشه ولی من هنوز هم نمیتونم
رفتم نشستم روی کابینت کنار کارینا
جیهوپ برگشت سمتم و گفت: خوب خوابیدی؟
گفتم: به لطف شما..بله
جیمین خندید و گفت: چقد رسمی حرف می زنی
کارینا گفت: هنو یاد نگرفته
گفتم: خب چطوری باید بگم ؟؟
کارینا گفت: همونطور که با من حرف می زنی
گفتم: خیلی خب اوکیه
جیمین غذا هارو آورد و میزو باهم چیدیم و داشتیم غذا می خوردیم
بعد از غذا گفتم: دمتون گرم خیلی خوب بود
جیهوپ خندید و گفت: نگا الان یاد گرفتی چطور حرف بزنی ...نوش جونت
جیمین با دهن پر گفت: دستپخت جین رو نخوردی...خداسس
منم دهنم در بود که گفتم: جین دیگه کیه؟
کارینا که غذاش تموم شده بود گفت: همون دکتره که وقتی مریض شدی اومد پیشت
اصلا هیچی یادم نبود گفتم: مریض شدم؟
جیمین و جیهوپ داشتن می خندیدن که گفتم: به چی میخندین؟
جیمین گفت: ببخشید ا/ت ولی انگار اصلا توی باغ نیستی
همه باهم خندیدیم و خلاصه بگم روز خوبی گذروندیم
از زبان کوک
ا/ت دیگه رفته بود
نمیخواستم حتی یه لحظه رو هدر بدم میخواستم سریع برگرده
بلافاصله زنگ زدم به نامجون
چند بار زنگ زدم ولی برنداشت بلند شدم یه دور زدم و دوباره زنگ زدم
اینبار جواب داد ازش خواستم که جسد تازه ای بهم بده
گفتم: نامجون یه دختر ۱۷ یا ۱۸ ساله که سفید باشه موهاشم مشکی و بلند باشن میخوام ترجیحاً لاغر هم باشه
با تعجب گفت: میخوای چیکار به چه دردت میخوره ؟
گفتم: برای صحنه سازی نیاز دارم همین امروز برام بفرست لطفاً
قبول کرد و قرار شد که برای تازه بودن جسد تا ۱۰ شب با اونا باشه ساعت ده شب جسد رو بیارن
تهیونگ اومد و گفت: همه چیز امادس
گفتم: آره جسد هم ساعت۱۰ میرسه دستمون ...حموم رو خونی کردین؟
گفت: فقط یه دختر مرده و یه عکاس خوب نیاز داریم
گفتم: خودم عکس میگیرم فقط دختره رو بیارن همه چیز حله
صدای لاستیک توی حیاط عمارت اومد
رفتم پایین اون..
۱۶.۹k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.