مامان می یونگ و ات خیلی عصبی بود
مامان می یونگ و ات خیلی عصبی بود
اما نمی تونست چیزی بگه یا کاری کنه
تمام خبر نگار ها برای مصاحبه اخبار اومده بودن
مامان ات می دونست قراره این خبر مثل بمب به همه جا برسه
پس بهترین کار بود تا ات و می یونگ بفهمن و بیان
(بعد تمام گفتن اینکه بابای می یونگ و ات بیمارستان و خبر پخش شد)
ویو ات و می یونگ
می یونگ:اتتتت بیا فیلم ببینیم
ات:اوکی اما چرا این تلویزیون دارن اخبار پخش می کنه مگه ولش رو نزاشتی
می یونگ:نه هنوز عوضی تک خور فقط برای خودت قهوه درست کردی
ات :اره تو نگفتی آخه
اخبار جدید بزرگ ترین صاحب کار خانه نخ در بیمارستان بستری است و حال عمومی خوبی ندارد و خانواده آن می گویند احتمال زنده ماندنش کم است ......
ات بد شنیدنش لیوان رو از دستش ول کرد که افتاد زمین
ات:ا..ممممم....کااان نداره
می یونگ:خاک تو سرت ریدی تو خونه
تمام چیپس ها از دست می یونگ افتاد
معلوم بود می یونگ بغض کرده
......
نمی دونم چرا ولی بازم دلم خواست پارت بزارم :)
اما نمی تونست چیزی بگه یا کاری کنه
تمام خبر نگار ها برای مصاحبه اخبار اومده بودن
مامان ات می دونست قراره این خبر مثل بمب به همه جا برسه
پس بهترین کار بود تا ات و می یونگ بفهمن و بیان
(بعد تمام گفتن اینکه بابای می یونگ و ات بیمارستان و خبر پخش شد)
ویو ات و می یونگ
می یونگ:اتتتت بیا فیلم ببینیم
ات:اوکی اما چرا این تلویزیون دارن اخبار پخش می کنه مگه ولش رو نزاشتی
می یونگ:نه هنوز عوضی تک خور فقط برای خودت قهوه درست کردی
ات :اره تو نگفتی آخه
اخبار جدید بزرگ ترین صاحب کار خانه نخ در بیمارستان بستری است و حال عمومی خوبی ندارد و خانواده آن می گویند احتمال زنده ماندنش کم است ......
ات بد شنیدنش لیوان رو از دستش ول کرد که افتاد زمین
ات:ا..ممممم....کااان نداره
می یونگ:خاک تو سرت ریدی تو خونه
تمام چیپس ها از دست می یونگ افتاد
معلوم بود می یونگ بغض کرده
......
نمی دونم چرا ولی بازم دلم خواست پارت بزارم :)
۵.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.