سناریو
#سناریو
#استری_کیدز
وقتی باهات دعوا میکنن و ت.ح.ر.ی.ک.میشن و ساعت ۳ شب از بیرون برمیگردن
(چان )
میاد خونه که میبینه روی مبل خوابت برده...میاد به سمتت و روت خیمه میزنه و شروع میکنه به وحشیانه بوسیدن لبات
(لینو )
وقتی میاد خونه تو درو براش باز میکنی و بهت خمار خیره میشه
+ م..مینهو..خوبی ؟
دستت رو محکم میگیره و میچسبونتت به دیوار و شروع میکنه به گذاشتن کیس مارک های دردناک روی گردنت
(چانگبین )
روی تخت نشسته بودی و با موبایلت ور میرفتی و بهش توجهی نمیکردی
_ میگم که...ب..بیب
همچنان بهش توجهی نمیکنی که بیخیال میشه و از اتاق میره
(هیونجین)
این آقای محترم دیگه حیا سرش نمیشه...وقتی میاد خونه میبینه روی تخت خوابت برده و میاد و همینطور که خوابی...🙄📿(استغفرالله 📿🙄📿🙄📿🙄📿!
(جیسونگ )
میاد کنارت روی تخت دراز میکشه و از پشت بغلت میکنه و دم گوشت زمزمه وار میگه :
_ هی بیب...میدونم باهام قهری ولی الان واقعاً بهت نیاز دارم
(فلیکس )
ساعت سه ی شب شده بود و وقتی برمیگرده میبینه روی مبل نشستی
_ اوه...هنوز بیداری ؟
چیزی نمیگی و از جات بلند میشی که بری اما به سمتت میاد و دستت رو میگیره و لباش رو محکم روی لبات میکوبونه
(سونگمین)
میاد کنارت روی مبل میشینه و توی چشمات خیره میشه
_ ببین...میدونم دعوا کردیم ولی...من...خب...ببین مجبور نیست...
نمیزاری حرفش تموم بشه و خودت لبات رو روی لباش میزاری
(جونگین)
میاد کنارت روی تخت و آروم آروم تکونت میده
_ عزیزکم..میشه بیدار شی؟...آه... لطفاً
#استری_کیدز
وقتی باهات دعوا میکنن و ت.ح.ر.ی.ک.میشن و ساعت ۳ شب از بیرون برمیگردن
(چان )
میاد خونه که میبینه روی مبل خوابت برده...میاد به سمتت و روت خیمه میزنه و شروع میکنه به وحشیانه بوسیدن لبات
(لینو )
وقتی میاد خونه تو درو براش باز میکنی و بهت خمار خیره میشه
+ م..مینهو..خوبی ؟
دستت رو محکم میگیره و میچسبونتت به دیوار و شروع میکنه به گذاشتن کیس مارک های دردناک روی گردنت
(چانگبین )
روی تخت نشسته بودی و با موبایلت ور میرفتی و بهش توجهی نمیکردی
_ میگم که...ب..بیب
همچنان بهش توجهی نمیکنی که بیخیال میشه و از اتاق میره
(هیونجین)
این آقای محترم دیگه حیا سرش نمیشه...وقتی میاد خونه میبینه روی تخت خوابت برده و میاد و همینطور که خوابی...🙄📿(استغفرالله 📿🙄📿🙄📿🙄📿!
(جیسونگ )
میاد کنارت روی تخت دراز میکشه و از پشت بغلت میکنه و دم گوشت زمزمه وار میگه :
_ هی بیب...میدونم باهام قهری ولی الان واقعاً بهت نیاز دارم
(فلیکس )
ساعت سه ی شب شده بود و وقتی برمیگرده میبینه روی مبل نشستی
_ اوه...هنوز بیداری ؟
چیزی نمیگی و از جات بلند میشی که بری اما به سمتت میاد و دستت رو میگیره و لباش رو محکم روی لبات میکوبونه
(سونگمین)
میاد کنارت روی مبل میشینه و توی چشمات خیره میشه
_ ببین...میدونم دعوا کردیم ولی...من...خب...ببین مجبور نیست...
نمیزاری حرفش تموم بشه و خودت لبات رو روی لباش میزاری
(جونگین)
میاد کنارت روی تخت و آروم آروم تکونت میده
_ عزیزکم..میشه بیدار شی؟...آه... لطفاً
۴۹.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.