فیک ١٢
ویو کوک
دیدم ته داره میاد سمتم خودم زدم به پوکری
ته:چته ؟؟
کوک:هیچی حوصلم سررفت
ته:به من چه
کوک:هی اینطوری نکن یه زره از خواهرت تعریف کن
ته:چرا از خواهرم تعریف کنم
کوک:خب من همچیو درمورده تو و خواهرم میدونم
ته:مگه واجبه
کوک:چه آدمی هستی تو تهیونگ
ته:باشه درمورده چیش بگم
کوک:چم از رنگی که دوست داره
ته:اممم آها یادم اومد قهوهای
کوک:بعد از چه پسرای خوشش میاد
ته:وااا تو چقدر فضولی اصلا بهت نمیخوره مافیا باشی
کوک:😑
ته:خب از پسرای قد بلند خوششش میاد من چیزی درمورده خواهرم نمیدونم
کوک:واقعا شما چطوری باهم بزرگ شدین
ته:خب ما.....وایسا ببینم من چرا دارم به سوالای تو جواب
میدم مگه از خواهر خوشت اومده(عصبی
کوک:هی هی چرا عصبی میشی ناموسن من از خواهر خوشن نمیاد (هعی کاش بهت میگفتم چی حسی دارم )
کوک:من رفتم تو حیاط خود درگیر
ویو هانول
با سونا رفتم بالا اتاقش نشستم
سونا:خوب چرا گفتی بیام
هانول :میگما انگار برادرت از من خوشش اوم
سونا:جیییییی(داد
هاوول:خفه شو بابا
سونا:خوب بگو
هانول:میخوام یه کاری کنی برام
سونا:چه کاری
هانور:یه کاری کن که من از چشمش بیفتم
سونا:دختر خنگ شدی برادرم به این خوشگلی میگی یه کاری کن از چشمش بیفتم
سونا:همهی دخترا ارزوشونه که با کوک بخابن
هانول :حالا که من آرزوم نیست
سونا :ایششش
هانول :دیشب خوب بود
سونا :میشه دیگه حرفشو نزنی
هانول:داداشم کارشو خوب بلده
سونا :عوضی
هامول :(خنده
هانول:بریم پایین
سونا:اره بریم خیلی گشنمه
بنده
هانول و سونا رفتم پایین دید تهیونگ دمه دره رفتیم سمتش
هانور:کی اومده
ته:غذا آرودن گشنه
هانول:زنته (😝
سونا:هی بیشعور
هانول:خودتی
سونا:اگر گرفتمت زندت نمیزارم
هانول فرار کرد سونا هم دنبالش افتاد هانول داشت فرا. میکرد افتاد
واقعا ببخشید بابت دیر گذاشتن🤦🏻♀️
دیدم ته داره میاد سمتم خودم زدم به پوکری
ته:چته ؟؟
کوک:هیچی حوصلم سررفت
ته:به من چه
کوک:هی اینطوری نکن یه زره از خواهرت تعریف کن
ته:چرا از خواهرم تعریف کنم
کوک:خب من همچیو درمورده تو و خواهرم میدونم
ته:مگه واجبه
کوک:چه آدمی هستی تو تهیونگ
ته:باشه درمورده چیش بگم
کوک:چم از رنگی که دوست داره
ته:اممم آها یادم اومد قهوهای
کوک:بعد از چه پسرای خوشش میاد
ته:وااا تو چقدر فضولی اصلا بهت نمیخوره مافیا باشی
کوک:😑
ته:خب از پسرای قد بلند خوششش میاد من چیزی درمورده خواهرم نمیدونم
کوک:واقعا شما چطوری باهم بزرگ شدین
ته:خب ما.....وایسا ببینم من چرا دارم به سوالای تو جواب
میدم مگه از خواهر خوشت اومده(عصبی
کوک:هی هی چرا عصبی میشی ناموسن من از خواهر خوشن نمیاد (هعی کاش بهت میگفتم چی حسی دارم )
کوک:من رفتم تو حیاط خود درگیر
ویو هانول
با سونا رفتم بالا اتاقش نشستم
سونا:خوب چرا گفتی بیام
هانول :میگما انگار برادرت از من خوشش اوم
سونا:جیییییی(داد
هاوول:خفه شو بابا
سونا:خوب بگو
هانول:میخوام یه کاری کنی برام
سونا:چه کاری
هانور:یه کاری کن که من از چشمش بیفتم
سونا:دختر خنگ شدی برادرم به این خوشگلی میگی یه کاری کن از چشمش بیفتم
سونا:همهی دخترا ارزوشونه که با کوک بخابن
هانول :حالا که من آرزوم نیست
سونا :ایششش
هانول :دیشب خوب بود
سونا :میشه دیگه حرفشو نزنی
هانول:داداشم کارشو خوب بلده
سونا :عوضی
هامول :(خنده
هانول:بریم پایین
سونا:اره بریم خیلی گشنمه
بنده
هانول و سونا رفتم پایین دید تهیونگ دمه دره رفتیم سمتش
هانور:کی اومده
ته:غذا آرودن گشنه
هانول:زنته (😝
سونا:هی بیشعور
هانول:خودتی
سونا:اگر گرفتمت زندت نمیزارم
هانول فرار کرد سونا هم دنبالش افتاد هانول داشت فرا. میکرد افتاد
واقعا ببخشید بابت دیر گذاشتن🤦🏻♀️
۱۸.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.