خیال تو
#جونگکوک
part: 12
کوک: اه گندش بزنن نباید اینقدر از هتب دور شده باشه
زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: مرتیکه جواب منو نمیدی؟
کوک: ته الان وقت ندارم به پلیس های اینجا بگو دنبال ات بگردن گم شدهه
تهیونگ: ولی
کوک: گفتم همین الانن (داد)
گوشی رو قطع کردم و کل کوچه ها رو گشتم که صدای جیغ شنیدم
خیس عرق شده بودم تا می تونستم به سمت صدا دویدم که چند نفر دور ات ربخته بودن میخواستن بهش تجاوز کنن
چوب کنار جدول و برداشتم تو سرش خورد کردم و تا می تونستم زدمشون و که پخش زمین شده بودن که یکی از پشت بطری شیشه رو زد تو سرمم و برگشتم و مشت خوابوندم تو پایین تنش و دست ات و گرفتم کشیدم دویدیم به سمت نزدیکای هتل
اوناهم رفته بودن ات گریه میکرد
اومدم بغلش کنم که پسم زدش
کوک: عقلت و از دست دادیی اگه می بردنت اعضای بدنت می فروختن هزار جور بلا سرت می اوردن میخواستی چیکار کنی؟ تا عمر داشتم خودمو نمی بخشیدمت
ات: اینقدر بهم اهمیت نده چرا اینقدر اصلا برات مهم شدهه من همون خواهر پارک عوضی ام یادته رفته همون دشنمت حالا نگران من شدی یا چون دیگه خانواده ای ندارن دل رحمی میکنی؟
من نیازی به دل رحمی ها تو یکی ندارم پس فقط ولممم کن
گرفتمش به زور تو بغلم و موهاش و ناز کردم
هنوزم قلبش تند میزد و گریه می کرد
ات: برو پیش زنت من نیازی به دل رحمی دل سوزی یا بغل های تو ندارم ولم کن فقط
کوک: جان؟؟ کودوم زن؟ من اصلا زن ندارم
ات: دروغ ام که میگی جدیدا عمه ای من فردا عروسی دارهه
کوک: بخدا من روحم ام خبر دار نیست از حرفای که میزنی بیا بریم داخل هوا سرد عه درباره اش بهم بگو
دستش و گرفتم و رفتیم تو اتاق که یک لحظه یاد حرفای اون پارک عوضی افتادم که هتل گفت نمی تونستم بمونم اینجا بخاطرش
کوک: شنیدم امریکا ساحل های قشنکی داره حالا که امشب اخرین شب عه اینجاییم بریم نگاه کنیم؟
ات: باشه بریم
تاکسی گرفتیم و به سمت ساحل رفتیم که گوشیم زنگ خورد
کوک: ات تو برو الان می یام زیاد ام دور نشو
رفتم اون ور تر و جواب دادم
تهیونگ: نیستش
کوک: پیداش کردم حواسم نبود بهت بگم
تهیونگ: ایسگا گرفتی مارو
کوک: قضیه عروسی چیه؟
تهیونگ: مگه انتن نبود نشنیدی؟ گفتم باید اون دختره رو همین امشب بکشیم و فردا بریم کره مراسم عروسی بگیری
کوک: یعنی خاک تو سرت
تهیونگ: چراا؟ کل حرفات و ات شنیده بعدش عروسی دیگه چه سیقه ای تو که می دونی من تا نیمه گمشدم و پیدا نکنم ازدواج نمی کنم
تهیونگ: اگه اینجوری عه چرا با خواهر پارک اینقدر خوبی ها میدونم ی غلطی داری میکنی
کوک: نمی دونم شایدم نمی گمشدم همین الانم پیشمه
part: 12
کوک: اه گندش بزنن نباید اینقدر از هتب دور شده باشه
زنگ زدم به تهیونگ
تهیونگ: مرتیکه جواب منو نمیدی؟
کوک: ته الان وقت ندارم به پلیس های اینجا بگو دنبال ات بگردن گم شدهه
تهیونگ: ولی
کوک: گفتم همین الانن (داد)
گوشی رو قطع کردم و کل کوچه ها رو گشتم که صدای جیغ شنیدم
خیس عرق شده بودم تا می تونستم به سمت صدا دویدم که چند نفر دور ات ربخته بودن میخواستن بهش تجاوز کنن
چوب کنار جدول و برداشتم تو سرش خورد کردم و تا می تونستم زدمشون و که پخش زمین شده بودن که یکی از پشت بطری شیشه رو زد تو سرمم و برگشتم و مشت خوابوندم تو پایین تنش و دست ات و گرفتم کشیدم دویدیم به سمت نزدیکای هتل
اوناهم رفته بودن ات گریه میکرد
اومدم بغلش کنم که پسم زدش
کوک: عقلت و از دست دادیی اگه می بردنت اعضای بدنت می فروختن هزار جور بلا سرت می اوردن میخواستی چیکار کنی؟ تا عمر داشتم خودمو نمی بخشیدمت
ات: اینقدر بهم اهمیت نده چرا اینقدر اصلا برات مهم شدهه من همون خواهر پارک عوضی ام یادته رفته همون دشنمت حالا نگران من شدی یا چون دیگه خانواده ای ندارن دل رحمی میکنی؟
من نیازی به دل رحمی ها تو یکی ندارم پس فقط ولممم کن
گرفتمش به زور تو بغلم و موهاش و ناز کردم
هنوزم قلبش تند میزد و گریه می کرد
ات: برو پیش زنت من نیازی به دل رحمی دل سوزی یا بغل های تو ندارم ولم کن فقط
کوک: جان؟؟ کودوم زن؟ من اصلا زن ندارم
ات: دروغ ام که میگی جدیدا عمه ای من فردا عروسی دارهه
کوک: بخدا من روحم ام خبر دار نیست از حرفای که میزنی بیا بریم داخل هوا سرد عه درباره اش بهم بگو
دستش و گرفتم و رفتیم تو اتاق که یک لحظه یاد حرفای اون پارک عوضی افتادم که هتل گفت نمی تونستم بمونم اینجا بخاطرش
کوک: شنیدم امریکا ساحل های قشنکی داره حالا که امشب اخرین شب عه اینجاییم بریم نگاه کنیم؟
ات: باشه بریم
تاکسی گرفتیم و به سمت ساحل رفتیم که گوشیم زنگ خورد
کوک: ات تو برو الان می یام زیاد ام دور نشو
رفتم اون ور تر و جواب دادم
تهیونگ: نیستش
کوک: پیداش کردم حواسم نبود بهت بگم
تهیونگ: ایسگا گرفتی مارو
کوک: قضیه عروسی چیه؟
تهیونگ: مگه انتن نبود نشنیدی؟ گفتم باید اون دختره رو همین امشب بکشیم و فردا بریم کره مراسم عروسی بگیری
کوک: یعنی خاک تو سرت
تهیونگ: چراا؟ کل حرفات و ات شنیده بعدش عروسی دیگه چه سیقه ای تو که می دونی من تا نیمه گمشدم و پیدا نکنم ازدواج نمی کنم
تهیونگ: اگه اینجوری عه چرا با خواهر پارک اینقدر خوبی ها میدونم ی غلطی داری میکنی
کوک: نمی دونم شایدم نمی گمشدم همین الانم پیشمه
۶.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.