(پارت 33) .I wish I never saw it
دکتر: عزیزم بهتره بشینی رو تخت لباساتو در بیاری
ا ت همون کارو کرد لباساشو در اورد دکتر کنارش وایساد
دکتر: عزیزم میخوای صدای قلبشو بشنوی
ات سرشو به معنی اره تکون داد
جیمین انگار بدش نمیاد پس سکوت کرد
دکتر مایع رو ریخت رو شکمش دستگاه گذاشت رو شکمش با چند بار حرکت دادن صدای ضعیف قلبی تو اتاق اکو شد با صدای قلبش تیغی تو قلب هردوی اونها فرو کرد
چشمای جیمین سرد، خشک داستان نم دار شده بود. کی فکرشو میکرد یه روزی هم این مرد گریه کنه دکتر پنس برداشت همین که به سمت ا ت برد کارشو با صدای جیمین متوقف کرد انگار دنیارو به ات دادن
جیمین: صبر کن... نمیخوام سقطش کنی
اشکای ا ت از خوشحالی ریختن دکتر لبخندی به هردوی اونها زد با یه جمله اونجارو ترک کرد
دکتر: پدر خوبی براش میشی
همین حرف باعث شد اشکای حلقه شده تو چشماش بریزن سریع با دستاش پسش زد تا ا ت اون اشکارو نبینه
جیمین: ا ت... من...من... متاسفم... نباید اینکارو میکردم... لطفا بهم یه فرصت دیگه بده
ا ت: با... باش بهت یه فرصت میدم
رفت سمت ا تش
لباشو گذاشت رو لبهای ا ت مک عمیقی میزد ا ت هم همراهیش میکرد
ا ت
خودشو بیشتر بهم چسبوند ازم جدا شد دقیق صورتمو برنداز میکرد
خوشحالی تو تمام اجزای صورتش مشخص بود
جیمین: ت ا... ممنونم
منم جوابشو لبخند زدم صورتمو نزدیک صورتش کردم لبامو گذاشتم رو لباش اول تو شک بود بعدش خودشم همراهیم کرد دستشو گذاشت زیر باسنم اون یکی دستشم رو پهلوم بود دستامو دور گردنش گذاشتم بعد
پنج دقیقه از هم جدا شدیم برای اولین بار حس خوبی داشتم اروم کنار گوشم گفت
ا ت همون کارو کرد لباساشو در اورد دکتر کنارش وایساد
دکتر: عزیزم میخوای صدای قلبشو بشنوی
ات سرشو به معنی اره تکون داد
جیمین انگار بدش نمیاد پس سکوت کرد
دکتر مایع رو ریخت رو شکمش دستگاه گذاشت رو شکمش با چند بار حرکت دادن صدای ضعیف قلبی تو اتاق اکو شد با صدای قلبش تیغی تو قلب هردوی اونها فرو کرد
چشمای جیمین سرد، خشک داستان نم دار شده بود. کی فکرشو میکرد یه روزی هم این مرد گریه کنه دکتر پنس برداشت همین که به سمت ا ت برد کارشو با صدای جیمین متوقف کرد انگار دنیارو به ات دادن
جیمین: صبر کن... نمیخوام سقطش کنی
اشکای ا ت از خوشحالی ریختن دکتر لبخندی به هردوی اونها زد با یه جمله اونجارو ترک کرد
دکتر: پدر خوبی براش میشی
همین حرف باعث شد اشکای حلقه شده تو چشماش بریزن سریع با دستاش پسش زد تا ا ت اون اشکارو نبینه
جیمین: ا ت... من...من... متاسفم... نباید اینکارو میکردم... لطفا بهم یه فرصت دیگه بده
ا ت: با... باش بهت یه فرصت میدم
رفت سمت ا تش
لباشو گذاشت رو لبهای ا ت مک عمیقی میزد ا ت هم همراهیش میکرد
ا ت
خودشو بیشتر بهم چسبوند ازم جدا شد دقیق صورتمو برنداز میکرد
خوشحالی تو تمام اجزای صورتش مشخص بود
جیمین: ت ا... ممنونم
منم جوابشو لبخند زدم صورتمو نزدیک صورتش کردم لبامو گذاشتم رو لباش اول تو شک بود بعدش خودشم همراهیم کرد دستشو گذاشت زیر باسنم اون یکی دستشم رو پهلوم بود دستامو دور گردنش گذاشتم بعد
پنج دقیقه از هم جدا شدیم برای اولین بار حس خوبی داشتم اروم کنار گوشم گفت
۱۷۹.۷k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.