دختر مافیا پارت ۴۴
حالا می تونم به آبجی زنگ بزنم
(مکالمه دنیل)
+سلام آبجی
_کجایی؟
+خونه دو یون
_سریع بیا به آدرسی که میگم
+آبجی چیزی شده؟
(پایان مکالمه)
قطع کرد
چیشده؟
به آدرس نگاه کردم
اینجا که
برج مافیا سرخ عه!
چرا می خواد اینجا برم؟
یعنی شک کرده؟
اتفاقی افتاده؟
چیکار کنم؟
هزاران هزار سوال تو ذهنم اومد
نمیدونستم باید چیکار کنم
می تونم از سرهنگ کمک بگیرم؟
نه نمی تونم
اگه چندتا مامور باهام بیاد حتما آبجی به جیزایی که شک داشت یا نداشت پی می برد
پس باید ریسک کنم و تنها برم!
•
•
•
•
به برج رسیدم
دوتا نگهبان بغل در وروی بودن
+سلام،آبجی من گفته که بیام اینجا،البته فکر کنم
فکر نمی کنم مطمئن هستم
نگهبان ۱:اوه بله بفرمایید
وارد شدم
باید کدوم طبقه برم؟
داشتن به دور و بر نگاه می کردم که از پشت سرم یه صدا شنیدم
میشناسمش
مامور بریستال!
درباره اش تحقیق گردم
دواقعه درباره همه تحقیق کردم
ما یک ساله که داریم درباره آبجی تحقیق می کنیم
اگه نمی رفت کما
ما یک سال پیش دستگیرش می کردیم
می تونستیم پزشک آکیرا هم بگیریم اما کشته شد
بریستال:فکر کنم تو باید دنیل باشی؟!
+بله خودم هستم،شما آبجی من رو میشناسید
بریستال:بچه مثبت،ایش
مگه چی گفتم؟
+ببخشید؟
بریستال:هیچی،بیا تشون میدم آبجی جونت کجاست.
به طبقه ۴ رفتیم
این طبقه متعلق به اتاق رئیس و اتاق شکنجه هست!
اتاقی که درش مشکیه اتاق رئیس یعنی آبجی
و اتاقی که درش قرمزه اتاق شکنجه
به سمت اتاقی که درش قرمز بود رفتیم
پس می خواد من رو زندانی یا شکنجه کنه
اول در زد
بریستال:با اجازه
در رو باز کرد و به من نشون داد که برم داخل
رفتم داخل و آبجی رو دیدم که داره به عنواع شلاق ها نگاه می کنه
+سلام آبجی
برگشت سمت من
_سلام دنی
هر وقت که از من عصبی هست منو صدا میکنه دنی
پس جدیه
+اینجا چیکار می کنیم؟اینارو از کجا میشناسی؟
_یادته گفتم که دیگه مافیا سرخ دنبالت نیست؟
+آره
اومد نزدیک من
و دستاش رو روی صورتم قرار داد
_چون خودم رئیس این مافیا هستم
و لبخند بزرگی زد
_میدونی امروز تمامی مهمات ما دزدیده شده،میدونی که چه چیزی توی انبار پیدا کردم؟
+ن-نه
چرا لکنت گرفتم؟
خب آلان آبجی هرکاری بخواد می تونه باهام انجام بده
بایدم بترسم!
_انگشتری که مامان به تو داده بود!ولی تو همیشه اون رو مینداختی مگه نه؟پس تو انبار چیکار می کرد؟(جدی/عصبی)
با لحن خیلی بلندی این رو گفت و محکم تر صورتم رو گرفت
_تو یه پلیسی!درسته؟
اون اون فهمیده!
اما چطوری؟
+ن-نه
_میدونی دروغ گفتن به من چقدر بده؟
+ن-نه
_پس بزار بهت نشون بدم!
و دستاش رو از صورتم برداشت و محکم یقم رو گرفت و پرتم کرد اون طرف اتاق
چرا من اینقدر ضعیفم؟
چرا با مانور های محافظتی نیومدم؟
چرا قدرتم رو زیاد نکردم؟
من فقط بخاطر ذهنم و قدرت تکمیل کردن پرونده ها تونستم سروان بشم وگرنه هیچ قدرت بدنی ندارم
رفت و از عنواع شلاق ها یه شلاق به رنگ مشکی برداشت
_فکر کردی من خنگم؟
به سمت من اومد
_ولی دیگه وقتشه که تربیتت کنم داداشی
_____________________________________________
خب خب
داریم میرسیم به پارت های پایانی😁
میدونم اصلا بوک جذابی نبود
همش سوتی داشت
و مرسی که با این وضعیت بازم حمایت کردید
اما داریم دیگه به پایان مافیا گرل می رسیم
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
(مکالمه دنیل)
+سلام آبجی
_کجایی؟
+خونه دو یون
_سریع بیا به آدرسی که میگم
+آبجی چیزی شده؟
(پایان مکالمه)
قطع کرد
چیشده؟
به آدرس نگاه کردم
اینجا که
برج مافیا سرخ عه!
چرا می خواد اینجا برم؟
یعنی شک کرده؟
اتفاقی افتاده؟
چیکار کنم؟
هزاران هزار سوال تو ذهنم اومد
نمیدونستم باید چیکار کنم
می تونم از سرهنگ کمک بگیرم؟
نه نمی تونم
اگه چندتا مامور باهام بیاد حتما آبجی به جیزایی که شک داشت یا نداشت پی می برد
پس باید ریسک کنم و تنها برم!
•
•
•
•
به برج رسیدم
دوتا نگهبان بغل در وروی بودن
+سلام،آبجی من گفته که بیام اینجا،البته فکر کنم
فکر نمی کنم مطمئن هستم
نگهبان ۱:اوه بله بفرمایید
وارد شدم
باید کدوم طبقه برم؟
داشتن به دور و بر نگاه می کردم که از پشت سرم یه صدا شنیدم
میشناسمش
مامور بریستال!
درباره اش تحقیق گردم
دواقعه درباره همه تحقیق کردم
ما یک ساله که داریم درباره آبجی تحقیق می کنیم
اگه نمی رفت کما
ما یک سال پیش دستگیرش می کردیم
می تونستیم پزشک آکیرا هم بگیریم اما کشته شد
بریستال:فکر کنم تو باید دنیل باشی؟!
+بله خودم هستم،شما آبجی من رو میشناسید
بریستال:بچه مثبت،ایش
مگه چی گفتم؟
+ببخشید؟
بریستال:هیچی،بیا تشون میدم آبجی جونت کجاست.
به طبقه ۴ رفتیم
این طبقه متعلق به اتاق رئیس و اتاق شکنجه هست!
اتاقی که درش مشکیه اتاق رئیس یعنی آبجی
و اتاقی که درش قرمزه اتاق شکنجه
به سمت اتاقی که درش قرمز بود رفتیم
پس می خواد من رو زندانی یا شکنجه کنه
اول در زد
بریستال:با اجازه
در رو باز کرد و به من نشون داد که برم داخل
رفتم داخل و آبجی رو دیدم که داره به عنواع شلاق ها نگاه می کنه
+سلام آبجی
برگشت سمت من
_سلام دنی
هر وقت که از من عصبی هست منو صدا میکنه دنی
پس جدیه
+اینجا چیکار می کنیم؟اینارو از کجا میشناسی؟
_یادته گفتم که دیگه مافیا سرخ دنبالت نیست؟
+آره
اومد نزدیک من
و دستاش رو روی صورتم قرار داد
_چون خودم رئیس این مافیا هستم
و لبخند بزرگی زد
_میدونی امروز تمامی مهمات ما دزدیده شده،میدونی که چه چیزی توی انبار پیدا کردم؟
+ن-نه
چرا لکنت گرفتم؟
خب آلان آبجی هرکاری بخواد می تونه باهام انجام بده
بایدم بترسم!
_انگشتری که مامان به تو داده بود!ولی تو همیشه اون رو مینداختی مگه نه؟پس تو انبار چیکار می کرد؟(جدی/عصبی)
با لحن خیلی بلندی این رو گفت و محکم تر صورتم رو گرفت
_تو یه پلیسی!درسته؟
اون اون فهمیده!
اما چطوری؟
+ن-نه
_میدونی دروغ گفتن به من چقدر بده؟
+ن-نه
_پس بزار بهت نشون بدم!
و دستاش رو از صورتم برداشت و محکم یقم رو گرفت و پرتم کرد اون طرف اتاق
چرا من اینقدر ضعیفم؟
چرا با مانور های محافظتی نیومدم؟
چرا قدرتم رو زیاد نکردم؟
من فقط بخاطر ذهنم و قدرت تکمیل کردن پرونده ها تونستم سروان بشم وگرنه هیچ قدرت بدنی ندارم
رفت و از عنواع شلاق ها یه شلاق به رنگ مشکی برداشت
_فکر کردی من خنگم؟
به سمت من اومد
_ولی دیگه وقتشه که تربیتت کنم داداشی
_____________________________________________
خب خب
داریم میرسیم به پارت های پایانی😁
میدونم اصلا بوک جذابی نبود
همش سوتی داشت
و مرسی که با این وضعیت بازم حمایت کردید
اما داریم دیگه به پایان مافیا گرل می رسیم
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۲k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.