Part 21
Part 21
(پرش زمانی به فردا صبح)
(کوک ویو)
خب خداروشکر رفتیم دکتر و دکتر گفت که اتفاقی نیوفتاده و هیچ بیماری ای نگرفته. پس امروز با خیال راحت میتونیم بریم خونه.
کوک: همه چیزو آماده کردی؟
ا.ت: آره. واای فقط یکی دوروز دیگه ایران میمونیم
کوک: آره درسته
ا.ت: دلم برای بچه ها تنگ میشه:)
کوک: ا.ت نظرت چیه اوناهم با خودمون ببریم؟
ا.ت: یعنی چی؟
کوک: خب اونا همشون کار هایی دارن که تو کل جهان میشه انجامش داد. مثلا سوجین جاسوس بین المللیه . یجی معلم زبان انگلیسیه. نایون طراح لباسه. و همشون هم قبیلاین کارها رو دارن.
ا.ت: اووووو درسته. پس میتونیم ببریمشون
کوک: فقط میمیونه سوهی. اون نه زبان کره ای بلده نه میتونه بیاد چون ممنوع الخروجه
ا.ت: آره.... ولی اون نیازی به اومدن نداره. اون مامانش اینجاست و میتونه با اون زندگیشو ادامه بده.
کوک: چ..چی؟؟؟ ا.ت تو میخوای بزاری این زن تو این کشور بمونه؟ نباید بره زندان؟
ا.ت: میدونی من خیلی فکر کردم و اینکه برم میچا رو به زندان بین المللی بفرستم دارم یه ظلم خیلی بدی رو در حق سوهی میکنم. چون اون فقط من و مادرشو داره و منم نمیتونم ایران بمونم. پس نمیتونم مادرش هم ازش بگیرم. ولی میچا اینجا نمیمونه قطعا و بعد یه هفته دوباره میره ایتالیا. پس الان ماموریت من اینه که کاری کنم سوهی دیگه ممنوع الخروج نباشه. پس وقتی رفتم خونه با سوجین صحبت میکنم و بعدشپیش به سوی پلیسسسس
کوک:🙂😁😄 اوکی پس بزن بریم.
(پرش زمانی به چند ساعت بعد و تو ایستگاه پلیس)
👮🏻♀️: ببینید خانم محترم آقای سوهی بخاطر بدهی های مالی بسیاری که داره نمیتونیم اجازه بدیم که از این کشور بره بیرون.
ا.ت: خب میشه بفرمایید که چقدر بدهی داره؟ شاید من بتونم پرداخت کنم.
👮🏻♀️: یکلحظه اجازه بدید.
.
.
.
خب ایشون مبلغ ۵۴'۰۰۰'۰۰۰'۰۰۰ ﷼ به بانک شهرداری و بانک های مرکزی دیگه بدهکارند. اگه بتونید این مبلغ رو به بانک ها انتقال دهید اجازه ی خروج رو پیدا میکنند.
ا.ت: بله چشم. خسته نباشید.
👮🏻♀️: سلامت باشید
ادامه کامنت♡♡♡♡♡
(پرش زمانی به فردا صبح)
(کوک ویو)
خب خداروشکر رفتیم دکتر و دکتر گفت که اتفاقی نیوفتاده و هیچ بیماری ای نگرفته. پس امروز با خیال راحت میتونیم بریم خونه.
کوک: همه چیزو آماده کردی؟
ا.ت: آره. واای فقط یکی دوروز دیگه ایران میمونیم
کوک: آره درسته
ا.ت: دلم برای بچه ها تنگ میشه:)
کوک: ا.ت نظرت چیه اوناهم با خودمون ببریم؟
ا.ت: یعنی چی؟
کوک: خب اونا همشون کار هایی دارن که تو کل جهان میشه انجامش داد. مثلا سوجین جاسوس بین المللیه . یجی معلم زبان انگلیسیه. نایون طراح لباسه. و همشون هم قبیلاین کارها رو دارن.
ا.ت: اووووو درسته. پس میتونیم ببریمشون
کوک: فقط میمیونه سوهی. اون نه زبان کره ای بلده نه میتونه بیاد چون ممنوع الخروجه
ا.ت: آره.... ولی اون نیازی به اومدن نداره. اون مامانش اینجاست و میتونه با اون زندگیشو ادامه بده.
کوک: چ..چی؟؟؟ ا.ت تو میخوای بزاری این زن تو این کشور بمونه؟ نباید بره زندان؟
ا.ت: میدونی من خیلی فکر کردم و اینکه برم میچا رو به زندان بین المللی بفرستم دارم یه ظلم خیلی بدی رو در حق سوهی میکنم. چون اون فقط من و مادرشو داره و منم نمیتونم ایران بمونم. پس نمیتونم مادرش هم ازش بگیرم. ولی میچا اینجا نمیمونه قطعا و بعد یه هفته دوباره میره ایتالیا. پس الان ماموریت من اینه که کاری کنم سوهی دیگه ممنوع الخروج نباشه. پس وقتی رفتم خونه با سوجین صحبت میکنم و بعدشپیش به سوی پلیسسسس
کوک:🙂😁😄 اوکی پس بزن بریم.
(پرش زمانی به چند ساعت بعد و تو ایستگاه پلیس)
👮🏻♀️: ببینید خانم محترم آقای سوهی بخاطر بدهی های مالی بسیاری که داره نمیتونیم اجازه بدیم که از این کشور بره بیرون.
ا.ت: خب میشه بفرمایید که چقدر بدهی داره؟ شاید من بتونم پرداخت کنم.
👮🏻♀️: یکلحظه اجازه بدید.
.
.
.
خب ایشون مبلغ ۵۴'۰۰۰'۰۰۰'۰۰۰ ﷼ به بانک شهرداری و بانک های مرکزی دیگه بدهکارند. اگه بتونید این مبلغ رو به بانک ها انتقال دهید اجازه ی خروج رو پیدا میکنند.
ا.ت: بله چشم. خسته نباشید.
👮🏻♀️: سلامت باشید
ادامه کامنت♡♡♡♡♡
۱۷.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.