part: 80
یونجی که مث همیشه خودشو مقصر همه چی میدونست و ما سعی در اروم کردنش داشتیم ولی نمیشد بازم میگف تقصیر منه
یونجی:من باید جلوی اومدنشو میگرفتم وگرنه لونا به این حال و روز نمیوفتاد (گریه)
منو سوجین سمتش رفتیم و باهم بغلش کردیم
یون کیونگ: یونجی لونا خوب میشه گریه نکن دیگ
بعد گذشت چن دقیقه دکتر اومد تا درباره وضعیت لونا بمون بگه
یونجی: دکتر حالش خوبه
دکتر: گفته بودم که باید استراحت کنه و تغذیه مناسبی داشته باشه وگرنه حالش خیلی بد میشه الانم خیلی به خودش فشار اوورده و بخاطر ضعف بیهوش شده اگ از خودش مراقبت میکرد تا فردا خوب میشد ولی با این وضع تغذیش فک نکنم تا چن روز دیگم خوب شه
یونجی با گریه رف پیش لونا و ما موندیم تا دکتر ادامه حرفشو بزنه
سوهی: ینی اگ تغذیش درس شه حالش خوب میشه دیگ نه
دکتر: ارع و نباید به خودش فشار بیاره
بعد این حرفش تعظیم کوتاهی کردو رف
یونجی دست لونارو گرفت وبا گریه گف
_لوناا خوشگلم من معذرت میخوام تقصیر منه نباید میزاشتم بیای
دیگ صبرم لبریز شده بود از دستش
داد زدمو گفتم
_بسه دیگ تقصیر تو نیس وقتی رییس بزرگ دستور میده مگ ما کاری ازمون برمیاد اصن اجازه نه گفتن داریم مگه
همه از رفتار یهوییم تعجب کرده بودن توجه ای نکردم و رفتم بیرون تا یکم هوا بخورم و حالم بهتر شه
*
چن روزی ازون اتفاق میگذره و لونام دیگ حالش خوب شده و میتونه مث قبلا تو همه کنسرتا و برنامه ها شرکت کنه
سوجین: هی اماده این بریم
همه باهم اوکیی گفتیم و رفتیم رو استیج مانالی ها با صدای جیغ و تکون دادن لایت استیک ازمون استقبال کردن
خیلی جدی اجرارو شروع کردیم این اجرامون کاور فیک لاو بی تی اس بود
وسطای اجرا بودیم که ی لایت استیک سمت یونجی پرت شد جوری که انگار بخشی از دنسه دستشو کشیدم که بهش نخوره و لایت استیک رو زمین افتاد
جامو با یونجی که جلوی ما وایساده بود عوض کردم
هانا: Love you so bad, love you
so ba....
با برخورد چیز محکمی به گلوم نتونستم ادامه بدم و حس اینو داشتم که کسی محکم پاشو رو گلوم داره فشار میده احساس درد احساس خفگی
یونجی:من باید جلوی اومدنشو میگرفتم وگرنه لونا به این حال و روز نمیوفتاد (گریه)
منو سوجین سمتش رفتیم و باهم بغلش کردیم
یون کیونگ: یونجی لونا خوب میشه گریه نکن دیگ
بعد گذشت چن دقیقه دکتر اومد تا درباره وضعیت لونا بمون بگه
یونجی: دکتر حالش خوبه
دکتر: گفته بودم که باید استراحت کنه و تغذیه مناسبی داشته باشه وگرنه حالش خیلی بد میشه الانم خیلی به خودش فشار اوورده و بخاطر ضعف بیهوش شده اگ از خودش مراقبت میکرد تا فردا خوب میشد ولی با این وضع تغذیش فک نکنم تا چن روز دیگم خوب شه
یونجی با گریه رف پیش لونا و ما موندیم تا دکتر ادامه حرفشو بزنه
سوهی: ینی اگ تغذیش درس شه حالش خوب میشه دیگ نه
دکتر: ارع و نباید به خودش فشار بیاره
بعد این حرفش تعظیم کوتاهی کردو رف
یونجی دست لونارو گرفت وبا گریه گف
_لوناا خوشگلم من معذرت میخوام تقصیر منه نباید میزاشتم بیای
دیگ صبرم لبریز شده بود از دستش
داد زدمو گفتم
_بسه دیگ تقصیر تو نیس وقتی رییس بزرگ دستور میده مگ ما کاری ازمون برمیاد اصن اجازه نه گفتن داریم مگه
همه از رفتار یهوییم تعجب کرده بودن توجه ای نکردم و رفتم بیرون تا یکم هوا بخورم و حالم بهتر شه
*
چن روزی ازون اتفاق میگذره و لونام دیگ حالش خوب شده و میتونه مث قبلا تو همه کنسرتا و برنامه ها شرکت کنه
سوجین: هی اماده این بریم
همه باهم اوکیی گفتیم و رفتیم رو استیج مانالی ها با صدای جیغ و تکون دادن لایت استیک ازمون استقبال کردن
خیلی جدی اجرارو شروع کردیم این اجرامون کاور فیک لاو بی تی اس بود
وسطای اجرا بودیم که ی لایت استیک سمت یونجی پرت شد جوری که انگار بخشی از دنسه دستشو کشیدم که بهش نخوره و لایت استیک رو زمین افتاد
جامو با یونجی که جلوی ما وایساده بود عوض کردم
هانا: Love you so bad, love you
so ba....
با برخورد چیز محکمی به گلوم نتونستم ادامه بدم و حس اینو داشتم که کسی محکم پاشو رو گلوم داره فشار میده احساس درد احساس خفگی
۷.۶k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲