ما پرندگان را خوردیم خوردیمشان

ما پرندگان را خوردیم، خوردیمشان
میخواستیم آوازشان میان گلویمان بپیچد و از درون دهانمان بشکفد بیرون،پس خوردیمشان·
میخواستیم پرهاشان از بدنمان جوانه بزند· بالهاشان را میخواستیم، دلمان میخواست مانند آنها پر بگشاییم،آزادانه اوج بگیریم بر فراز درخت ها و ابرها،میخوردیمشان·
به آنها نیزه زدیم، چماق کوفتیم،پاهاشان را در هم پیچیدیم، به تورشان انداختیم،به سیخشان کشیدیم، بر زغال داغشان نهادیم و تمام اینها از عشق بود...
عاشقشان بودیم...
مارگارد اتوود( برنده جایزه نوبل)
دیدگاه ها (۱۰)

مرا چه به تو؟دریاهیچ وقت به رودخانه نریخته استهمان بهتربه زا...

آب، آب را غرق نمیکندباد،باد را ویران نمیسازدخاک،خاک را مدفون...

شنبه ها، باید در خانه ماند!خیابان‌ها نباید شاهد قدم‌های کسی‌...

منم و این صنم و عاشقی و باقیِ عمر...مولانا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط