عشق ممنوعه پارت ۲۳
تهیونگ : اون لحظه تو فکر جیمین و کوک بودم .
شوگا : یا میخوای بگی کوک بهت کمک کنه(پوزخند)
تهیونگ : ب.باشه ، فقط پ.پاتو بردار ، نمیتونم تحمل کنم !
شوگا : هه ، که نمیتونی تحمل کنی ؟ اخی چقد بد ، بهت دوتا راه میدم میتونی انتخاب کنی.
تهیونگ : چ..چه راهی؟
شوگا : یک ، من زخمتو درمان میکنم و باهام میای ژاپن و تو کاری که میخوام بکنم بهم کمک میکنی . دو ، همینجا میمیری و کسی نیست انتقام کشتن عشقتو بگیره .
تهیونگ : چ.چی میگی ؟ آخخ
شوگا :(فشارو بیشتر کردم) ینی نمیدونی، کوک جیمینو کشته و بعدی هم نوبت تو بود نمیبینی وضعتو؟ اون به این حال انداخته تورو ، حالا فکرشو بکن جیمین قبل از مرگش چقد بیشتر از الان تو درد کشیده آخی.
تهیونگ : خفه شو .
شوگا : باشه پس خودت خواستی !(زخمشو فشار دادم که دوباره زبون باز کرد)
تهیونگ : باشه باشه کمکت میکنم ! فقط تورو خدا تمومش کن!( من هیچوقت التماس کسی نکردم از بچگی ولی الان نمیتونم بمیرم ، نباید بمیرم کلی کار دارم !)
شوگا : خوبه ، (روبه کسایی که دم در بودن) به دکتر بگید بیاد و زخمشو درمان کنه ، سریع.( و بدون هیچ حرف دیگه ای رفتم بیرون)
(دکتر زخم تهیونگ رو درمان کرد و چند ماه بعدش که میشد ۲ هفته بعد از سال نو اونا به ژاپن رفتن و از اون روز تهیونگ مثل یه اسیر میمونه برای شوگا و سوجی هم تا میتونه اونو اذیت میکنه و چون تهیونک نه جایی داره نه پولی و هیچ چیز به جز یه ماشین مجبوره به شوگا گوش بده و مهم تر از همه میخواد انتقام جیمینو از کوک بگیره با اینکه عاشق جفتشون بود ولی چیزایی که شوگا بهش گفته بود خیلی زیادی بود دیگه)
(پایان فلش بک)
تهیونگ : بدنم درد میکرد رفتم سوار همون ماشین داغون شدم و زدم بیرون دم یه دریاچه که همیشه اونجا خلوت میکردم .
جیمین؟ کجایی؟ چرا اونشب اونجوری شد؟ واقعا تقصیر ما بود؟ کوک داره چیکار میکنه؟ من ازش متنفر نیستم ولی اون تو رو کشت و منو به این بدبختی انداخت ، باورت میشه ؟ من ، منی که به هیچکس لطفا هم نمیگفتم الان مثل یه پاپی کوچولو تو دستای شوگام؟(پوزخند) الان میفهمم تو اون دو سال چی کشیدی پیش اینا!
....
جیمین : رفتم تو هتل به فکر اینکه دقیقا چه غلطی بکنم ، هیچ فکری به سرم نرسید ... شاید باید از یونجو کمک بگیرم؟
تلفن رو برداشتم و زنگ زدم بهش که جواب داد ولی انگار صدای دیگه ای میومد.
....
+کوک(خنده و حالت لوس) اضافه کنم صدای دختر هست.
کوک : هوم؟
+ دلم گرفته!
کوک : میخوای برات بازش کنم؟
+ کوکی! جدی بودم .
کوک :(بوسیدن لبش)منم جدی بودم عروسک.
+ اون وقت چجوری؟!
کوک : خیلی دوست داری بدونی کوچولو؟
+اوهوم (خنده)
یونجو : آخ آخ شرمنده گوشی از دستم افتاد ، کار داشتی؟
جیمین : ص. صدای چی بود؟
یونجو : میخوای بگی صدای رئیس رو نمیشناسی!(پوکر فیس)
جیمین : چرا ، خب من ...
یونجو :
شوگا : یا میخوای بگی کوک بهت کمک کنه(پوزخند)
تهیونگ : ب.باشه ، فقط پ.پاتو بردار ، نمیتونم تحمل کنم !
شوگا : هه ، که نمیتونی تحمل کنی ؟ اخی چقد بد ، بهت دوتا راه میدم میتونی انتخاب کنی.
تهیونگ : چ..چه راهی؟
شوگا : یک ، من زخمتو درمان میکنم و باهام میای ژاپن و تو کاری که میخوام بکنم بهم کمک میکنی . دو ، همینجا میمیری و کسی نیست انتقام کشتن عشقتو بگیره .
تهیونگ : چ.چی میگی ؟ آخخ
شوگا :(فشارو بیشتر کردم) ینی نمیدونی، کوک جیمینو کشته و بعدی هم نوبت تو بود نمیبینی وضعتو؟ اون به این حال انداخته تورو ، حالا فکرشو بکن جیمین قبل از مرگش چقد بیشتر از الان تو درد کشیده آخی.
تهیونگ : خفه شو .
شوگا : باشه پس خودت خواستی !(زخمشو فشار دادم که دوباره زبون باز کرد)
تهیونگ : باشه باشه کمکت میکنم ! فقط تورو خدا تمومش کن!( من هیچوقت التماس کسی نکردم از بچگی ولی الان نمیتونم بمیرم ، نباید بمیرم کلی کار دارم !)
شوگا : خوبه ، (روبه کسایی که دم در بودن) به دکتر بگید بیاد و زخمشو درمان کنه ، سریع.( و بدون هیچ حرف دیگه ای رفتم بیرون)
(دکتر زخم تهیونگ رو درمان کرد و چند ماه بعدش که میشد ۲ هفته بعد از سال نو اونا به ژاپن رفتن و از اون روز تهیونگ مثل یه اسیر میمونه برای شوگا و سوجی هم تا میتونه اونو اذیت میکنه و چون تهیونک نه جایی داره نه پولی و هیچ چیز به جز یه ماشین مجبوره به شوگا گوش بده و مهم تر از همه میخواد انتقام جیمینو از کوک بگیره با اینکه عاشق جفتشون بود ولی چیزایی که شوگا بهش گفته بود خیلی زیادی بود دیگه)
(پایان فلش بک)
تهیونگ : بدنم درد میکرد رفتم سوار همون ماشین داغون شدم و زدم بیرون دم یه دریاچه که همیشه اونجا خلوت میکردم .
جیمین؟ کجایی؟ چرا اونشب اونجوری شد؟ واقعا تقصیر ما بود؟ کوک داره چیکار میکنه؟ من ازش متنفر نیستم ولی اون تو رو کشت و منو به این بدبختی انداخت ، باورت میشه ؟ من ، منی که به هیچکس لطفا هم نمیگفتم الان مثل یه پاپی کوچولو تو دستای شوگام؟(پوزخند) الان میفهمم تو اون دو سال چی کشیدی پیش اینا!
....
جیمین : رفتم تو هتل به فکر اینکه دقیقا چه غلطی بکنم ، هیچ فکری به سرم نرسید ... شاید باید از یونجو کمک بگیرم؟
تلفن رو برداشتم و زنگ زدم بهش که جواب داد ولی انگار صدای دیگه ای میومد.
....
+کوک(خنده و حالت لوس) اضافه کنم صدای دختر هست.
کوک : هوم؟
+ دلم گرفته!
کوک : میخوای برات بازش کنم؟
+ کوکی! جدی بودم .
کوک :(بوسیدن لبش)منم جدی بودم عروسک.
+ اون وقت چجوری؟!
کوک : خیلی دوست داری بدونی کوچولو؟
+اوهوم (خنده)
یونجو : آخ آخ شرمنده گوشی از دستم افتاد ، کار داشتی؟
جیمین : ص. صدای چی بود؟
یونجو : میخوای بگی صدای رئیس رو نمیشناسی!(پوکر فیس)
جیمین : چرا ، خب من ...
یونجو :
۳.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.