عشق یک خونآشام
پارت ۸
نگاهمو ب ات دادم ک دیدم افتاده رو زمین و صورتش مث گچ دیوار سفید شده و داره نفس نفس میزنه ب خودت لعنت فرستادم ک ی همچین کاری کردم
_ ات حالت خوبه من متاسفم
+ .....
_ ات لطفن جواب بده من متاسفم
+ کوک ... فق .. بر...گرد...یم.... عمار..ت ( نفس نفس)
نفسش بالا نمیومد صورتش سفید شده بود بدنش یخ بود با تمام سرعت ب سمت عمارت روندم تا رسیدیم ات رو گذاشتم رو تخت و براش ی آرامش بخش آوردم بهش دادم تا بخوره بعد از ۱۰ مین آروم شد و میخاست بره ی دوش بگیره مخالفت نکردم و کمکش کردم تو زمانی ک ات داشت دوش میگرف تو افکارم گم شده بودم
.
همش تقصیر منه من هیچ وق درس نمیشم فق باعث میشم حالش بد شه و عذاب بکشه چرا باید انقدر عذاب بکشیم چرا نمیشه ی لحظه تو شادی غرق شیم چرا هرچی سعی میکردم قضیه رو حل کنم و باهاش کنار بیام مث باتلاق بیشتر توش غرق میشدم ب هر جایی هم چنگ میزدم تا بتونم زندگیمو نجات بدم نمیشد دیگه کاری ک نباید میشد شده بود دیگه راه نجاتی نیس فق باید باهاش کنار بیام تا روزی ک مرگ خودش سراغم بیاد هدفم تنها برای زندگی اینه ک بتونم ات رو خوشحال کنم امید وارم موفق شم
.
بعد از اتفاقی ک افتاد نمیدونم میتونم ب کوک کمک کنم تا بتونه خودشو کنترل کنه
عایش دختر تو نباید تسلیم شی تو میتونی بلخره با گرفتن ی دوش آب گرم تونستم خودمو سر حال بیارم شیر آب رو بستم و خودمو خشک کردم لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون با کوک مواجه شدم ک معلوم بود تو افکارش غرق شده رفتم سمتش و صداش زدم
+ کوک ...
_ ات من خیلی ظالمم نه ؟ چجوری میتونم انقد راحت یکیو بکشم چجوری انقد راحت حال یکیو ب گند میکشم چجوری ؟ چرا من ی ذره وجدان ندارم
+ کوک ناراحت نباش ما درستش میکنیم آروم باش و فق ب افکارت توجه نکن و بدون ک ما موفق میشیم و تقصیر منه باید ب حرفت گوش میکردم الانم بهتره بهش فک نکنی
دیگه دیر وقته برو بخاب منم موهامو خشک میکنم بعد میرم بخابم
_ اه .. باشه
داشتم ب اتاق خودم میرفتم تا موهامو خشک کنم که .....
با صدای جیق ات با سرعت رفتم پیشش ک...
نگاهمو ب ات دادم ک دیدم افتاده رو زمین و صورتش مث گچ دیوار سفید شده و داره نفس نفس میزنه ب خودت لعنت فرستادم ک ی همچین کاری کردم
_ ات حالت خوبه من متاسفم
+ .....
_ ات لطفن جواب بده من متاسفم
+ کوک ... فق .. بر...گرد...یم.... عمار..ت ( نفس نفس)
نفسش بالا نمیومد صورتش سفید شده بود بدنش یخ بود با تمام سرعت ب سمت عمارت روندم تا رسیدیم ات رو گذاشتم رو تخت و براش ی آرامش بخش آوردم بهش دادم تا بخوره بعد از ۱۰ مین آروم شد و میخاست بره ی دوش بگیره مخالفت نکردم و کمکش کردم تو زمانی ک ات داشت دوش میگرف تو افکارم گم شده بودم
.
همش تقصیر منه من هیچ وق درس نمیشم فق باعث میشم حالش بد شه و عذاب بکشه چرا باید انقدر عذاب بکشیم چرا نمیشه ی لحظه تو شادی غرق شیم چرا هرچی سعی میکردم قضیه رو حل کنم و باهاش کنار بیام مث باتلاق بیشتر توش غرق میشدم ب هر جایی هم چنگ میزدم تا بتونم زندگیمو نجات بدم نمیشد دیگه کاری ک نباید میشد شده بود دیگه راه نجاتی نیس فق باید باهاش کنار بیام تا روزی ک مرگ خودش سراغم بیاد هدفم تنها برای زندگی اینه ک بتونم ات رو خوشحال کنم امید وارم موفق شم
.
بعد از اتفاقی ک افتاد نمیدونم میتونم ب کوک کمک کنم تا بتونه خودشو کنترل کنه
عایش دختر تو نباید تسلیم شی تو میتونی بلخره با گرفتن ی دوش آب گرم تونستم خودمو سر حال بیارم شیر آب رو بستم و خودمو خشک کردم لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون با کوک مواجه شدم ک معلوم بود تو افکارش غرق شده رفتم سمتش و صداش زدم
+ کوک ...
_ ات من خیلی ظالمم نه ؟ چجوری میتونم انقد راحت یکیو بکشم چجوری انقد راحت حال یکیو ب گند میکشم چجوری ؟ چرا من ی ذره وجدان ندارم
+ کوک ناراحت نباش ما درستش میکنیم آروم باش و فق ب افکارت توجه نکن و بدون ک ما موفق میشیم و تقصیر منه باید ب حرفت گوش میکردم الانم بهتره بهش فک نکنی
دیگه دیر وقته برو بخاب منم موهامو خشک میکنم بعد میرم بخابم
_ اه .. باشه
داشتم ب اتاق خودم میرفتم تا موهامو خشک کنم که .....
با صدای جیق ات با سرعت رفتم پیشش ک...
۱۲.۰k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.