اجبار به عشق ... part 11
تهیونگ : مامان من میرم خونه مامان بزرگ
مامانش : چرا ؟
تهیونگ : باید حواسم به یه چیزی باشه
مامانش : هه یونگ ؟
تهیونگ : آره یه جورایی
مامانش : ای کلک ...
تهیونگ : مامان اون فکرای کثیفو از ذهنت بیرون کن ... از اون خبرا نیست
بعد از تموم کردن حرفش سریع بیرون رفت و در را پشت سرش بست
تصمیم داشت دنبالش کنه ولی امکان داشت بفهمه پس
تهیونگ : الو ... الو
جیمین : ها ؟ ... * خواب آلود
تهیونگ : ها نه بله ... بیدارشووووو * یکم بلند
جیمین : مرضضضض ... گوشم کر شد
تهیونگ : کر بود چیز جدیدی نیست
جیمین : چیکارم داری حالا ؟
تهیونگ : باید یکیو برام تعقیب کنی
جیمین : چرا ؟
تهیونگ : کار به اون نداشته باشه
جیمین : باشه
تهیونگ : عکسشو برات میدم
جیمین : باشه
تهیونگ : باهام ازدواج میکنی ؟
جیمین : با... بیشعور خر ... آدم خواب تر از من پیدا نکردی که چرت و پرت میگی ؟
تهیونگ : آخه هر چی میگفتم ... میگفتی باشه ... تقصیر خودته
جیمین :مرض ... تو زنگ زدی
تهیونگ : حالا دوباره بخواب نینی
جیمین : ای مرض ... خوابمو پروندی
تهیونگ : چه خوب
جیمین : قطع میکنی یا بیام قطعت کنم ؟
تهیونگ: باشه بابا خشن
و تلفنو قطع کرد
تهیونگ : خب خانم کیم ... بزار ببینیم کی توی این بازی برندس ... من که میدونم تو یه چیزایی فهمیدی
بعد از تموم شدن دانشگاهش به سمت عمارت راه افتاد
تمام فکرش پیش پسرک بود
هه یونگ : یعنی چطوری به بقیه ثابت کنم ؟ ... هنوز چیزی معلوم نیست ... ممکنه پسر عموی واقعیم باشه ... چرا من دارم چرت و پرت میگم ... اصلا به من چه ... هوففففف ... ولی خیلی جذابه ... اگه شوهرم بود ... چی میگم من ... نکنه مواد زدم خودم خبر ندارم ... ایش کلیدمو داخل جا گذاشتم
انگشتشو روی زنگ گذاشت و فشرد
با دیدن شخصی که براش در رو باز کرده بود شکه شد
...
لایک : ۲۰
کامنت: ۱۰
فیکم یکم اروم پیش میره
این دفعه رو فقط گذاشتم از این به بعد فقط جمعه ها پارت میزارم
مامانش : چرا ؟
تهیونگ : باید حواسم به یه چیزی باشه
مامانش : هه یونگ ؟
تهیونگ : آره یه جورایی
مامانش : ای کلک ...
تهیونگ : مامان اون فکرای کثیفو از ذهنت بیرون کن ... از اون خبرا نیست
بعد از تموم کردن حرفش سریع بیرون رفت و در را پشت سرش بست
تصمیم داشت دنبالش کنه ولی امکان داشت بفهمه پس
تهیونگ : الو ... الو
جیمین : ها ؟ ... * خواب آلود
تهیونگ : ها نه بله ... بیدارشووووو * یکم بلند
جیمین : مرضضضض ... گوشم کر شد
تهیونگ : کر بود چیز جدیدی نیست
جیمین : چیکارم داری حالا ؟
تهیونگ : باید یکیو برام تعقیب کنی
جیمین : چرا ؟
تهیونگ : کار به اون نداشته باشه
جیمین : باشه
تهیونگ : عکسشو برات میدم
جیمین : باشه
تهیونگ : باهام ازدواج میکنی ؟
جیمین : با... بیشعور خر ... آدم خواب تر از من پیدا نکردی که چرت و پرت میگی ؟
تهیونگ : آخه هر چی میگفتم ... میگفتی باشه ... تقصیر خودته
جیمین :مرض ... تو زنگ زدی
تهیونگ : حالا دوباره بخواب نینی
جیمین : ای مرض ... خوابمو پروندی
تهیونگ : چه خوب
جیمین : قطع میکنی یا بیام قطعت کنم ؟
تهیونگ: باشه بابا خشن
و تلفنو قطع کرد
تهیونگ : خب خانم کیم ... بزار ببینیم کی توی این بازی برندس ... من که میدونم تو یه چیزایی فهمیدی
بعد از تموم شدن دانشگاهش به سمت عمارت راه افتاد
تمام فکرش پیش پسرک بود
هه یونگ : یعنی چطوری به بقیه ثابت کنم ؟ ... هنوز چیزی معلوم نیست ... ممکنه پسر عموی واقعیم باشه ... چرا من دارم چرت و پرت میگم ... اصلا به من چه ... هوففففف ... ولی خیلی جذابه ... اگه شوهرم بود ... چی میگم من ... نکنه مواد زدم خودم خبر ندارم ... ایش کلیدمو داخل جا گذاشتم
انگشتشو روی زنگ گذاشت و فشرد
با دیدن شخصی که براش در رو باز کرده بود شکه شد
...
لایک : ۲۰
کامنت: ۱۰
فیکم یکم اروم پیش میره
این دفعه رو فقط گذاشتم از این به بعد فقط جمعه ها پارت میزارم
۱۱.۸k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.