part⁶🐊🧋🫐
_میگن انتخاب ادما باعث میشه شخصیتشون شناخته بشه! اینکه چطور صحبت کنن.... چی بپوشن و با کیا بگردن! یا چقدر باهوش و فهمیده اس.... جیمین وسواس خاصی در این مورد داشت! ست مشکی ای رو در اورد و بعد از یه دوش مختصر کت و شلوار مشکیش رو پوشید.... توی اینه لبه کتش رو مرتب کرد و عطر مخصوصش رو زد! امیدوار بود شین هه تاخیر نکنه و به موقع حاضر شده باشه
می رانگ « هویییییییییی شین هههه ی میمون
_با صدای جیغ می رانگ از خواب نازنینش پرید و وحشت زده روی تخت نشست... کمی که نفسش بالا اومد و فهمید کجاست با اخم به می رانگ توپید
شین هه « چته؟؟؟؟ اول صبحی عین جن دیده ها جیغ و داد میکنی؟؟؟
می رانگ « جن ندیدم! فرشته دیدم... الهه ی زیبایی دیدم! نگفته بودی دوست پسرت اینقدر جیگره
شین هه « خواب نما شدی به سلامتی؟ دوست پسر کجا بود اخه؟
می رانگ « نمیخوام بخورمش که پنهانش میکنی احمق! اون بیرونه.... مثل شاهزاده ها میمونه ماشینش بنزه خیلی خر پوله نه؟؟؟ چطور تورش کردی؟؟؟
شین هه « شتتتت جیمینهههه
می رانگ « اوه اره گفت پارک جیمینه.... داشتم میومدم گفت بهت بگم زیاد منتظر نمیمونه.... جذاب لعنتی
شین هه « احمق این همون استاد دانشگاه شتریه که با یه من عسل هم نمیشه خوردش... من مخش رو بزنم؟ هیچکس نمیتونه
می رانگ « عه دوست پسرت نیست؟ بیارش من میرم تو کارش
شین هه « دو دقیقه دهنت رو ببند ببینم چه خاکی تو سرم بریزم منو میکشه الان
می رانگ « گل بریزی هم فایده نداره چون گفت ده دقیقه دیگه میاد داخل *لبخند ملیح
_با سرعتی که از خودش سراغ نداشت پایین پرید و بی توجه به بد و بیراهه هایی که
می رانگ نثارش میکرد پرید تو سرویس.... سریع دست و صورتش رو شست و موهاشو شونه کرد! بعد با عجله و اضطراب کمد لباس هاشو زیر و رو کرد
شین هه » وای وای منه احمق چرا یه لباس مناسب کنار نزاشته بودم؟؟؟
می رانگ « نوچ نوچ دختره ی بی دست و پا
شین هه « میام تیکه تیکه ات میکنم هااا... دو دقیقه زبون به دهن بگیر... عه عه پیداش کردممممممم
_یه دامن خاکستری با خطوط مشکی و شومیز مشکی ای که نمای زیبایی به دامن میداد و پوشید و در آخر دستکش هاشو دستش کرد و با شنیدن سر و صدای بیرون فهمید جیمین اومده
دخترا « وایییییی نگاش کن چقدر جذابه
اون یکی دختر « کدوم خر شانسی دوست دخترشه؟
شین هه « در اتاق رو اروم باز کردم و سرک کشیدم... توی راهرو بود و دخترا دورش کرده بودن! آه از نهادم بلند شد و با قدم هایی کوتاه به سمتش رفتم....
جیمین « وارد محله که شدم از در و دیوار ادم میومد و دم گوش هم پچ پچ میکردن.... نگاهم به دختری اوفتاد که عین بوقلمون نگاهم میکرد و دم در خابگاه ایستاده بود! ازش خواستم به شین هه خبر بده اینجام چون اون بچه ی رو مخ جواب تلفنش رو نمیداد و مشخص بود خواب مونده
می رانگ « هویییییییییی شین هههه ی میمون
_با صدای جیغ می رانگ از خواب نازنینش پرید و وحشت زده روی تخت نشست... کمی که نفسش بالا اومد و فهمید کجاست با اخم به می رانگ توپید
شین هه « چته؟؟؟؟ اول صبحی عین جن دیده ها جیغ و داد میکنی؟؟؟
می رانگ « جن ندیدم! فرشته دیدم... الهه ی زیبایی دیدم! نگفته بودی دوست پسرت اینقدر جیگره
شین هه « خواب نما شدی به سلامتی؟ دوست پسر کجا بود اخه؟
می رانگ « نمیخوام بخورمش که پنهانش میکنی احمق! اون بیرونه.... مثل شاهزاده ها میمونه ماشینش بنزه خیلی خر پوله نه؟؟؟ چطور تورش کردی؟؟؟
شین هه « شتتتت جیمینهههه
می رانگ « اوه اره گفت پارک جیمینه.... داشتم میومدم گفت بهت بگم زیاد منتظر نمیمونه.... جذاب لعنتی
شین هه « احمق این همون استاد دانشگاه شتریه که با یه من عسل هم نمیشه خوردش... من مخش رو بزنم؟ هیچکس نمیتونه
می رانگ « عه دوست پسرت نیست؟ بیارش من میرم تو کارش
شین هه « دو دقیقه دهنت رو ببند ببینم چه خاکی تو سرم بریزم منو میکشه الان
می رانگ « گل بریزی هم فایده نداره چون گفت ده دقیقه دیگه میاد داخل *لبخند ملیح
_با سرعتی که از خودش سراغ نداشت پایین پرید و بی توجه به بد و بیراهه هایی که
می رانگ نثارش میکرد پرید تو سرویس.... سریع دست و صورتش رو شست و موهاشو شونه کرد! بعد با عجله و اضطراب کمد لباس هاشو زیر و رو کرد
شین هه » وای وای منه احمق چرا یه لباس مناسب کنار نزاشته بودم؟؟؟
می رانگ « نوچ نوچ دختره ی بی دست و پا
شین هه « میام تیکه تیکه ات میکنم هااا... دو دقیقه زبون به دهن بگیر... عه عه پیداش کردممممممم
_یه دامن خاکستری با خطوط مشکی و شومیز مشکی ای که نمای زیبایی به دامن میداد و پوشید و در آخر دستکش هاشو دستش کرد و با شنیدن سر و صدای بیرون فهمید جیمین اومده
دخترا « وایییییی نگاش کن چقدر جذابه
اون یکی دختر « کدوم خر شانسی دوست دخترشه؟
شین هه « در اتاق رو اروم باز کردم و سرک کشیدم... توی راهرو بود و دخترا دورش کرده بودن! آه از نهادم بلند شد و با قدم هایی کوتاه به سمتش رفتم....
جیمین « وارد محله که شدم از در و دیوار ادم میومد و دم گوش هم پچ پچ میکردن.... نگاهم به دختری اوفتاد که عین بوقلمون نگاهم میکرد و دم در خابگاه ایستاده بود! ازش خواستم به شین هه خبر بده اینجام چون اون بچه ی رو مخ جواب تلفنش رو نمیداد و مشخص بود خواب مونده
۲۴.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.