عشق نافرجام
پارت ۷
ویو شوگا
با حال خراب رفتم برای آخرین بار دیدن ات رفتم پیشش توی تابوت گذاشته بودنش رفتم و دست ات گرفتم دستاش یخ زده بود لباش کبود شده بود قلبش دیگه نمیزد دیگه لباش لبخنده نمیزد لباس سفیدی که پوشیده بود لباسی که چند هفته پیش برای همچین روزی خریده بود چرا اینجوری شد چرا دیگه حرف نمیزنی
شوگا:ات ات بلند شو ببین ببین داری داغونم میکنی دارم از نبودن خرد میشم لطفا بلند شو دیگه داری داغونم میکنی بلند شو ات (گریه)
شوگا:ات تو قول دادی پیشم بمونی ات تو قول دادی تا آخر پیشم باشی چرا رفتی (گریه)
مراسم خاکسپاری
ویو شوگا
همه اومدن برای ات گل گذاشتن و بهم تسلیت گفتن و من فقط با نگاه کردن به عکس ات که داشت میخندید گریم بیشتر میشد مراسم تموم شد رفتم بیرون بارون میومد رفتم بیرون و تا خونه راه میرفتم و فریاد میزدم رسیدم به خونه همه در را رو قفل کردم رفتم تو اتاقمون ات دیدم روی تخت نشسته بود
شوگا:ات؟
ات:اومممم چی شده چرا گریه میکنی
رفتم بغلش کنم که یهو دود شد رفت هوا گریم شدت گرفتم داد میزدم
شوگا:اتتت (داد)
شوگا:کجایییی(داد)
شوگا:برگرد لطفا(داد)
شوگا:ات(داد)
شوگا:برگرد برگرد دوباره بخند ات داری دیونم میکنی لطفا برگرد ات برگرد میدونی من دیوونتم ات من آب از سرم گذشته هر کاری میکنم ات اگه داری شوخی میکنی برگرد (داد)
رفتم و بطری های رو برداشتم آنقدر خوردم که چیزی نمیفهمیدم فقط گریه میکردم و چند دقیقه یه بار ات داد میزدم تیغ برداشتم دستم زخمی شد ولی آخر یاد حرف ات افتادم که باید سالم زندگی کنم تیغ گذاشتم دستم به بریدگی سطحی داشت ولی داشت خون میومد قطره های خون ریخته بود کف اتاق بلند شدم توی آینه نگاه کردم این این شوگا نیست شوگا همیشه به خاطر یه نفر میخندید حالش خوب بود اومدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم .....
ویو شوگا
با حال خراب رفتم برای آخرین بار دیدن ات رفتم پیشش توی تابوت گذاشته بودنش رفتم و دست ات گرفتم دستاش یخ زده بود لباش کبود شده بود قلبش دیگه نمیزد دیگه لباش لبخنده نمیزد لباس سفیدی که پوشیده بود لباسی که چند هفته پیش برای همچین روزی خریده بود چرا اینجوری شد چرا دیگه حرف نمیزنی
شوگا:ات ات بلند شو ببین ببین داری داغونم میکنی دارم از نبودن خرد میشم لطفا بلند شو دیگه داری داغونم میکنی بلند شو ات (گریه)
شوگا:ات تو قول دادی پیشم بمونی ات تو قول دادی تا آخر پیشم باشی چرا رفتی (گریه)
مراسم خاکسپاری
ویو شوگا
همه اومدن برای ات گل گذاشتن و بهم تسلیت گفتن و من فقط با نگاه کردن به عکس ات که داشت میخندید گریم بیشتر میشد مراسم تموم شد رفتم بیرون بارون میومد رفتم بیرون و تا خونه راه میرفتم و فریاد میزدم رسیدم به خونه همه در را رو قفل کردم رفتم تو اتاقمون ات دیدم روی تخت نشسته بود
شوگا:ات؟
ات:اومممم چی شده چرا گریه میکنی
رفتم بغلش کنم که یهو دود شد رفت هوا گریم شدت گرفتم داد میزدم
شوگا:اتتت (داد)
شوگا:کجایییی(داد)
شوگا:برگرد لطفا(داد)
شوگا:ات(داد)
شوگا:برگرد برگرد دوباره بخند ات داری دیونم میکنی لطفا برگرد ات برگرد میدونی من دیوونتم ات من آب از سرم گذشته هر کاری میکنم ات اگه داری شوخی میکنی برگرد (داد)
رفتم و بطری های رو برداشتم آنقدر خوردم که چیزی نمیفهمیدم فقط گریه میکردم و چند دقیقه یه بار ات داد میزدم تیغ برداشتم دستم زخمی شد ولی آخر یاد حرف ات افتادم که باید سالم زندگی کنم تیغ گذاشتم دستم به بریدگی سطحی داشت ولی داشت خون میومد قطره های خون ریخته بود کف اتاق بلند شدم توی آینه نگاه کردم این این شوگا نیست شوگا همیشه به خاطر یه نفر میخندید حالش خوب بود اومدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم .....
۶.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.