انتقام *پارت ۱۶*
انتقام *پارت ۱۶*
ات :اوکی
......
بعد از ظهر/:
ات ویو:
یعنی کار وکیل رو انجام بدم؟نه دردم میاد ولی این طرفم هس میتونم فرار کنم پس خوبه همین کار رو میکنم
*با تیغ دست ش و باهاش رو زخمی کرد*
ات:سرباز !سرباز
سرباز:ها چته؟
ات:خون...خون
سرباز:چیکار کردی با خودت
*بردنش بیمارستان ولی هان و ووک اومدن با چند تا سرباز دیگه که یکیشون دختر بود*
هان:برو تو *اونم رفت تو اتاق*
دکتر:بهتره شما برین
هان:بله چشم *رفت*
هان ویو:
چشه ؟مگه میخواد بزاد که منو نمیزاره تو
هعیییی روزگار چی گوشیم زنگ میخوره ببینم کیه*رعیسش بود*وایییییی چیکار کنم
مکالمه/:
رعیس:هان کجایی؟
هان:بیمارستان
رعیس:بیا تو اتاقم
هان:اوکی
پایان /:
هان:ووک تو بمون اینجا من برم رعیس کارم داره
ووک:اوکی برو
اتاقی که ات توش بود/:
دکتر:پرستار کیم من میرم پاند بیارم
پرستار:باشه *رو به ات*من دست بند رو برات باز میکنم
*باز کرد*
پرستار :اینم کلید ماشین من از اونجا فرار کن*کلید رو داد بهش*
ات:فهمیدم ممنون من رفتم
پرستار :بسلامت
ووک ویو:
وقتی دکتر از اتاق خارج شد صدا کلا نیومد وقتی دکتر تو اتاق بود صدای ناله ات میومد ولی الان همه صدا ها قطع شده برم ببینم چی شده
*وقتی وارد شد دید ات داره میره جلوش رو گرفت و همه سربازا ریختن تو بعد از کلی دعوا ات فرار کرد ووک زنک زد به هان و گفت ات فرار کرده هان از راه های دیگه ات رو گرفت ولی ات اون رو تا پارکینگ کشونده بود*
هان:ات صب کن
ات:صب کنم که منو بگیری ؟
هان:نه میخوام چیزی بهت بگم
ات:بدو بگو
هان:الان که تو میخوای بری پیش اون مرد اون خطرناکه
ات:نمیخواد اونو شناسایی کنی
هان:تو حرفن رو گوش کن
ات:نمیکنم
هان:*دست بند از جیبش در اورد و به دست ات و خودش بست*پس اگه اینجوریه منم باهات میام
ات:ای خدا
ات :اوکی
......
بعد از ظهر/:
ات ویو:
یعنی کار وکیل رو انجام بدم؟نه دردم میاد ولی این طرفم هس میتونم فرار کنم پس خوبه همین کار رو میکنم
*با تیغ دست ش و باهاش رو زخمی کرد*
ات:سرباز !سرباز
سرباز:ها چته؟
ات:خون...خون
سرباز:چیکار کردی با خودت
*بردنش بیمارستان ولی هان و ووک اومدن با چند تا سرباز دیگه که یکیشون دختر بود*
هان:برو تو *اونم رفت تو اتاق*
دکتر:بهتره شما برین
هان:بله چشم *رفت*
هان ویو:
چشه ؟مگه میخواد بزاد که منو نمیزاره تو
هعیییی روزگار چی گوشیم زنگ میخوره ببینم کیه*رعیسش بود*وایییییی چیکار کنم
مکالمه/:
رعیس:هان کجایی؟
هان:بیمارستان
رعیس:بیا تو اتاقم
هان:اوکی
پایان /:
هان:ووک تو بمون اینجا من برم رعیس کارم داره
ووک:اوکی برو
اتاقی که ات توش بود/:
دکتر:پرستار کیم من میرم پاند بیارم
پرستار:باشه *رو به ات*من دست بند رو برات باز میکنم
*باز کرد*
پرستار :اینم کلید ماشین من از اونجا فرار کن*کلید رو داد بهش*
ات:فهمیدم ممنون من رفتم
پرستار :بسلامت
ووک ویو:
وقتی دکتر از اتاق خارج شد صدا کلا نیومد وقتی دکتر تو اتاق بود صدای ناله ات میومد ولی الان همه صدا ها قطع شده برم ببینم چی شده
*وقتی وارد شد دید ات داره میره جلوش رو گرفت و همه سربازا ریختن تو بعد از کلی دعوا ات فرار کرد ووک زنک زد به هان و گفت ات فرار کرده هان از راه های دیگه ات رو گرفت ولی ات اون رو تا پارکینگ کشونده بود*
هان:ات صب کن
ات:صب کنم که منو بگیری ؟
هان:نه میخوام چیزی بهت بگم
ات:بدو بگو
هان:الان که تو میخوای بری پیش اون مرد اون خطرناکه
ات:نمیخواد اونو شناسایی کنی
هان:تو حرفن رو گوش کن
ات:نمیکنم
هان:*دست بند از جیبش در اورد و به دست ات و خودش بست*پس اگه اینجوریه منم باهات میام
ات:ای خدا
۱۲.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.