پارت ۶۲
انگشتر رو کردم داخل انگشت اشارم
و بهش خیره شدم که یهو زنگ اتاق به صدا در اومد از داخل چشمی نگاه کردم دیدم هلی هست سریع درو باز کردم و کشیدمش داخل و درو بستم که صدای خوردن یه چیز به در اومد و صدای خندمو بلند کرد برسام از پشت در گفت: بخند بخند نوبت خندیدن ما هم میشه
گفتم آرزو بر جوانان عیب نیست و دوباره خندیدم
هلیا با تعجب گفت شما دوتا چتونه لبخندی زدم و دستم رو آوردم بالا با دیدن انگشتر توی دستم چشاش درخشید و گفت تعریف میکنی یا با شکنجه مجبورت کنم تعریف کنی
با خنده گفتم میگم میگم و تموم اتفاقات رو براش توضیح دادم
....................................
صبح:
از خواب بلند شدم هلیا رو بیدار کردم بریم واسه صبحونه چون بعد از صبحونه باید میرفتیم دندونپزشکی مسواک زدم و لباسام رو با همون مانتو سبز یشمیم که با برسام و رادی خریده بودم عوض کردم و نشستم جلو اینه خط چشم کشیده ای کشیدم و مداد سفید داخل چشمم زدم به ریمل پر هم کشیدم و با یه رژ مات ارایشم تموم کردم
موهامو بافتم و جلو شو خَطی کردم هلی هم اماده بود همون مانتو مشکیشو پوشیده بود
و بهش خیره شدم که یهو زنگ اتاق به صدا در اومد از داخل چشمی نگاه کردم دیدم هلی هست سریع درو باز کردم و کشیدمش داخل و درو بستم که صدای خوردن یه چیز به در اومد و صدای خندمو بلند کرد برسام از پشت در گفت: بخند بخند نوبت خندیدن ما هم میشه
گفتم آرزو بر جوانان عیب نیست و دوباره خندیدم
هلیا با تعجب گفت شما دوتا چتونه لبخندی زدم و دستم رو آوردم بالا با دیدن انگشتر توی دستم چشاش درخشید و گفت تعریف میکنی یا با شکنجه مجبورت کنم تعریف کنی
با خنده گفتم میگم میگم و تموم اتفاقات رو براش توضیح دادم
....................................
صبح:
از خواب بلند شدم هلیا رو بیدار کردم بریم واسه صبحونه چون بعد از صبحونه باید میرفتیم دندونپزشکی مسواک زدم و لباسام رو با همون مانتو سبز یشمیم که با برسام و رادی خریده بودم عوض کردم و نشستم جلو اینه خط چشم کشیده ای کشیدم و مداد سفید داخل چشمم زدم به ریمل پر هم کشیدم و با یه رژ مات ارایشم تموم کردم
موهامو بافتم و جلو شو خَطی کردم هلی هم اماده بود همون مانتو مشکیشو پوشیده بود
۷.۳k
۲۵ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.