Part 10
داخل خوابگاه
یونا: سوکجین اروم بیا بالا...
جین: من باید برم دستشویی..
یونا: چی الان!! توی این وضعیت دیوونه اینحا خوابگاه دخترانس...
خوب من باید برم
یونا: زود باش از اونور برو یواش بیا
جین:اوکیه
اروم رفتم ساعت سه صبح بود مطمئن بودم دستشوییا خالین تا در سالن رو باز کردم......
(جیغغغغغغ)
یه دانش جو: جیغغغغغ یه پسررررررر
دانش جو دوم: تو تو اینجا چه غلطی میکنی چشم چرون.
من اصلا نمیدونستم دخترا نصفه شبم تو دستشویی ارایش میکنن...
یونا صدارو میشنوه زود میاد طبقه پایین
یونا اسلحشو درمیاره..و میگه
ساکت باشین اگه کسی بفهمه ما اینجاییم کشته میشین.
دانشجو اول : باباشه بزار بریم.
یونا: قبلش برامون باید یه اتاق خالی کنید.
دانش جو دوم:ما اناق اضافه نداریم ولی میتونید برید اتاق زیرشیروونی....اما اونجا متروکس و میگن به یه دانشجو سال اخری تجاوز شده و همونجا کشتنش ....خیلی وحشتناکه هنوز خوناش اونجا هس.
یونا: مهم نی من تنها اونجا نمیرم مگه نه؟
جین: ام خو...
یونا: ای ترسو برید ولی صداتون در نیاد.
با یونا رفتیم جلوی در اتاق
یونا: درو باز کن.
جین: من؟! من هنو تو شک اتفاقم که دخترا رو دیدم..
یونا: خوب بهونه ای داریااا!
بیا اینور.....
یهو با یه لگد محکم درو باز کرد..عرررر دیگه واقعا تو قلبم جا خشک کرد و موندگار شد.
یونا: بفرما زود بریم تو تا کسی متوجهمون نشدن.
داخل اتاق...
جین: اینجا به نظرت ترسناک نیس؟؟
یونا: وات نه کجاش ترسناکه؟
دلم بقلشو میخواست و باید یه بهونه جور میکردم تا بقلش کنم.
جین: من میترسمممممم
یهو پریدم بقل یونا..
یونا: سوکجین چیکار میکنی؟؟(داد)
جین: دارم فقط ارامش میگیرم...😓😅
یونا: برو اونور
پرتم میکنه رو تخت که یهو میخواد بره و پاش گیر میکنه به طناب کنار تخت محکم میوفته روم..معلوم بود که خجالت کشید تا خواست بلند شه یهو لباسشو گرفتم ..
جین: نه نه نمیزارم فرار کنی اینجا فقط خودمون دو تاییم..
یونا: هوییی تو چی کوفت کردی انگار مستیااا؟!!؟؟
بزار برم(داد) اگه کاری کنی نمیتونم امشب و فراموش کنم...
جین: میتونی تو همچیو فراموش کردی اینم روش.(شیطانی )(خوب بقیش رو به ذهن مریضتون میسپارم هر کار خواستید بکنید)
صبح
سوهو: ام ژنرال هردوشون فرار کردن حتی یونا هم بهم کلک زد.
ژنرال : چی(داد) لازم شد پیداشون کردی یونا رو هم بکش...
سوهو: اطاعت قربان.
خواستیم با یونا از خوابگاه فچبریم بیرون که صدای جیغ اومد.
جیغغغغغغ
یونا: چه خبرع؟
یونا اسلحشو در اورد منم همینطور
یونا: من میرم جلو تو پشت سرم بیا..
جین: بیا عقب باید پشت خودم باشی خطرناکه..
یهو صدای شلیک اومد
جیغغغ
یونا:(داد)(وحشت) فهمیدن اینجایییم!!!
جین: نترس
تا رفتیم از پله ها پایین یهو چند نفر اومدن جلومون
سوهو هم جزوشون بود.
یونا: خیلی کثافتی(داد)
یونا اومد جلوم تا بهم تیراندازی نکنن چون مطمئن بود به اون اسیبی نمیرسه و همینطوری جلوم موند و تکون نخورد.
سوهو: هه من از تو پست فترت تر نمیشم یونا بیا کنار ویلا مجبورم بکشمت از سوکجین فاصله بگیر.
یونا: نمیخوام ببینم انقدر عوضی هستی که میتونیذمنو بکشی؟(گریه)
سوهو:(داد) گفتم بیا اینور نمیخوام بت صدمه بزنممم.
جین: یونا برو اونور.
سوهو تیراندازا اماده باشین.
دانشجو هاا: جیغ میزدن .
یونا: سوهو اینکارو نکن.
سوهو: یونا دوست دارم پس بیا اینور .
یهو یونا میره جلو سوهو و میگه اول باید منو بکشی بعدش سوکجین.
سوهو: اسلحه هاتونو بیارید پایین.
سربازان: ولی قربان
سوهو: همین که گفتم(داد)
تا اسلحه هاشونو اوردن پایین.....
چند دقیقه بعد
جیغغغغغغ
ژنرال و سربازاش وارد میشن و چیزی دیده نمیشه.
ژنرال : اماده شلیک.....
سوهو: نه ژنرال.......یونا جلو...
تا اینو خواست بگه
جین: بیا اینطرف یونا از جلوم بیا اینور..(استرس)
بچه ها این صحنه استرسیه و اظطرابی خرف میزنن.
یونا: جین دوست دار....
هنوز حرفش تموم نشده بود...که
جین:یوناااااااا(داد)
یونا رو ترورش کردن...
جلو چشمام افتاد زمین...
سوهو: یونا
ژنرال : سوکجین و بیارید و جنازه یونا رو هم جمع کنید.
سوهو بلند شد و رفت سمت ژنرال...
سوهو: عوضی اون دخترت بود..(داد)(گریه)
ژنرال: دهنتو ببند دختر عاشق و دلباخته به درد من نمیخورد.(داد)(عصبانیت)
جین:(گریه) یوناااا
سربازار میرن و جین و از یونا جداش کنن
جین با دوتا دستاش به لباسای خونی یونا چسبیده و فقط اشک میریزه...
جین: ولم کنید(داد)ولم کنید عوضیا.....
یونااااا
دستاشو روی صورت یونا میکشه و خونای رو صورتشو پاک میکنه همون موقع واسه اخرین باز میبوستش..
سرباز: سوکجین بیا بریم..
دستاشو محکم میکشن و چند نفر دیگه هم به سربازا اضافه میشن و جین و از یونا دور میکنن.....
ادامه دارد...
بچه ها ببخشید این پارت انقدر طولانی شد.
لایک فراموش نشه هااااااااا 😘😻
یونا: سوکجین اروم بیا بالا...
جین: من باید برم دستشویی..
یونا: چی الان!! توی این وضعیت دیوونه اینحا خوابگاه دخترانس...
خوب من باید برم
یونا: زود باش از اونور برو یواش بیا
جین:اوکیه
اروم رفتم ساعت سه صبح بود مطمئن بودم دستشوییا خالین تا در سالن رو باز کردم......
(جیغغغغغغ)
یه دانش جو: جیغغغغغ یه پسررررررر
دانش جو دوم: تو تو اینجا چه غلطی میکنی چشم چرون.
من اصلا نمیدونستم دخترا نصفه شبم تو دستشویی ارایش میکنن...
یونا صدارو میشنوه زود میاد طبقه پایین
یونا اسلحشو درمیاره..و میگه
ساکت باشین اگه کسی بفهمه ما اینجاییم کشته میشین.
دانشجو اول : باباشه بزار بریم.
یونا: قبلش برامون باید یه اتاق خالی کنید.
دانش جو دوم:ما اناق اضافه نداریم ولی میتونید برید اتاق زیرشیروونی....اما اونجا متروکس و میگن به یه دانشجو سال اخری تجاوز شده و همونجا کشتنش ....خیلی وحشتناکه هنوز خوناش اونجا هس.
یونا: مهم نی من تنها اونجا نمیرم مگه نه؟
جین: ام خو...
یونا: ای ترسو برید ولی صداتون در نیاد.
با یونا رفتیم جلوی در اتاق
یونا: درو باز کن.
جین: من؟! من هنو تو شک اتفاقم که دخترا رو دیدم..
یونا: خوب بهونه ای داریااا!
بیا اینور.....
یهو با یه لگد محکم درو باز کرد..عرررر دیگه واقعا تو قلبم جا خشک کرد و موندگار شد.
یونا: بفرما زود بریم تو تا کسی متوجهمون نشدن.
داخل اتاق...
جین: اینجا به نظرت ترسناک نیس؟؟
یونا: وات نه کجاش ترسناکه؟
دلم بقلشو میخواست و باید یه بهونه جور میکردم تا بقلش کنم.
جین: من میترسمممممم
یهو پریدم بقل یونا..
یونا: سوکجین چیکار میکنی؟؟(داد)
جین: دارم فقط ارامش میگیرم...😓😅
یونا: برو اونور
پرتم میکنه رو تخت که یهو میخواد بره و پاش گیر میکنه به طناب کنار تخت محکم میوفته روم..معلوم بود که خجالت کشید تا خواست بلند شه یهو لباسشو گرفتم ..
جین: نه نه نمیزارم فرار کنی اینجا فقط خودمون دو تاییم..
یونا: هوییی تو چی کوفت کردی انگار مستیااا؟!!؟؟
بزار برم(داد) اگه کاری کنی نمیتونم امشب و فراموش کنم...
جین: میتونی تو همچیو فراموش کردی اینم روش.(شیطانی )(خوب بقیش رو به ذهن مریضتون میسپارم هر کار خواستید بکنید)
صبح
سوهو: ام ژنرال هردوشون فرار کردن حتی یونا هم بهم کلک زد.
ژنرال : چی(داد) لازم شد پیداشون کردی یونا رو هم بکش...
سوهو: اطاعت قربان.
خواستیم با یونا از خوابگاه فچبریم بیرون که صدای جیغ اومد.
جیغغغغغغ
یونا: چه خبرع؟
یونا اسلحشو در اورد منم همینطور
یونا: من میرم جلو تو پشت سرم بیا..
جین: بیا عقب باید پشت خودم باشی خطرناکه..
یهو صدای شلیک اومد
جیغغغ
یونا:(داد)(وحشت) فهمیدن اینجایییم!!!
جین: نترس
تا رفتیم از پله ها پایین یهو چند نفر اومدن جلومون
سوهو هم جزوشون بود.
یونا: خیلی کثافتی(داد)
یونا اومد جلوم تا بهم تیراندازی نکنن چون مطمئن بود به اون اسیبی نمیرسه و همینطوری جلوم موند و تکون نخورد.
سوهو: هه من از تو پست فترت تر نمیشم یونا بیا کنار ویلا مجبورم بکشمت از سوکجین فاصله بگیر.
یونا: نمیخوام ببینم انقدر عوضی هستی که میتونیذمنو بکشی؟(گریه)
سوهو:(داد) گفتم بیا اینور نمیخوام بت صدمه بزنممم.
جین: یونا برو اونور.
سوهو تیراندازا اماده باشین.
دانشجو هاا: جیغ میزدن .
یونا: سوهو اینکارو نکن.
سوهو: یونا دوست دارم پس بیا اینور .
یهو یونا میره جلو سوهو و میگه اول باید منو بکشی بعدش سوکجین.
سوهو: اسلحه هاتونو بیارید پایین.
سربازان: ولی قربان
سوهو: همین که گفتم(داد)
تا اسلحه هاشونو اوردن پایین.....
چند دقیقه بعد
جیغغغغغغ
ژنرال و سربازاش وارد میشن و چیزی دیده نمیشه.
ژنرال : اماده شلیک.....
سوهو: نه ژنرال.......یونا جلو...
تا اینو خواست بگه
جین: بیا اینطرف یونا از جلوم بیا اینور..(استرس)
بچه ها این صحنه استرسیه و اظطرابی خرف میزنن.
یونا: جین دوست دار....
هنوز حرفش تموم نشده بود...که
جین:یوناااااااا(داد)
یونا رو ترورش کردن...
جلو چشمام افتاد زمین...
سوهو: یونا
ژنرال : سوکجین و بیارید و جنازه یونا رو هم جمع کنید.
سوهو بلند شد و رفت سمت ژنرال...
سوهو: عوضی اون دخترت بود..(داد)(گریه)
ژنرال: دهنتو ببند دختر عاشق و دلباخته به درد من نمیخورد.(داد)(عصبانیت)
جین:(گریه) یوناااا
سربازار میرن و جین و از یونا جداش کنن
جین با دوتا دستاش به لباسای خونی یونا چسبیده و فقط اشک میریزه...
جین: ولم کنید(داد)ولم کنید عوضیا.....
یونااااا
دستاشو روی صورت یونا میکشه و خونای رو صورتشو پاک میکنه همون موقع واسه اخرین باز میبوستش..
سرباز: سوکجین بیا بریم..
دستاشو محکم میکشن و چند نفر دیگه هم به سربازا اضافه میشن و جین و از یونا دور میکنن.....
ادامه دارد...
بچه ها ببخشید این پارت انقدر طولانی شد.
لایک فراموش نشه هااااااااا 😘😻
۷.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.