به خاطر اشتباه او
PART16
_بَههه نیکی خانوم از این ورا
:گفتم که باید با هم حرف بزنیم...یه جای خلوت
_باشه یه لوکیشن میدم بیا اونجا
و بعد قطع کرد...لوکیشن یه رستوران که نزدیک دانشگاه بود رو فرستاد (تا ۱۰دقیقه دیگه میبینمت)
اوکی فرستادم و راه افتادم چون نزدیک بود دیگه با ماشین نرفتم...ماشین بیچارم از وقتی اومدم دانشگاه خوابیده تو پارکینگ دانشگاه هوف با وارد شدن به رستوران برام دست تکون داد که به سمت دور ترین میز رفتم که تقریبا از همه میز ها دور تر بود رفتم نشستم
:به یه جا هایی رسیدم
_میشنوم
کیسه مشکی رو از کیفم در اوردم و گذاشتم جلوش باز کرد و پاکت های کوچیک رو بو کرد
_از کجا اوردیشون؟
:از ساقی...
لیخندی زد
_مطمئنی؟
من_کاملا...اصلا ساقی رو ندیدم
_پس همونه درسته...بیشتر باهاش قرار بزار
:باش...ولی اینا چی
_میبرم مرکز
یه فندقی به دماغم زد
_افرین کارت خوب بوده
دستش رو پس زدم و بلند شدم و به سمت خوابگار رفتم
ادامه دارد....
_بَههه نیکی خانوم از این ورا
:گفتم که باید با هم حرف بزنیم...یه جای خلوت
_باشه یه لوکیشن میدم بیا اونجا
و بعد قطع کرد...لوکیشن یه رستوران که نزدیک دانشگاه بود رو فرستاد (تا ۱۰دقیقه دیگه میبینمت)
اوکی فرستادم و راه افتادم چون نزدیک بود دیگه با ماشین نرفتم...ماشین بیچارم از وقتی اومدم دانشگاه خوابیده تو پارکینگ دانشگاه هوف با وارد شدن به رستوران برام دست تکون داد که به سمت دور ترین میز رفتم که تقریبا از همه میز ها دور تر بود رفتم نشستم
:به یه جا هایی رسیدم
_میشنوم
کیسه مشکی رو از کیفم در اوردم و گذاشتم جلوش باز کرد و پاکت های کوچیک رو بو کرد
_از کجا اوردیشون؟
:از ساقی...
لیخندی زد
_مطمئنی؟
من_کاملا...اصلا ساقی رو ندیدم
_پس همونه درسته...بیشتر باهاش قرار بزار
:باش...ولی اینا چی
_میبرم مرکز
یه فندقی به دماغم زد
_افرین کارت خوب بوده
دستش رو پس زدم و بلند شدم و به سمت خوابگار رفتم
ادامه دارد....
۱.۰k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.