P2چند پارتی لینو«قاب عکس خونی»
ویو لینو : یک راست به اتاق بازجویی منتقلش کردن رئیس پلیس اومد پیشم و بهم گفت : « آقای لی مظنون آماده ی بازجویی هستن» سرم رو به نشانه ی تایید تکون دادم و تعظيمی کردم و رفتم به اتاق بازجویی اتاق تاریک بود کلید برق گوشه ی اتاق بود روشنش کردم و نور ملایمی توی اتاق شکل گرفت توی اتاق یک میز بزرگ قرار داشت و دوتا صندلی دو طرف میز قرار داشتن و چهار تا افسر پلیس چهار گوشه ی اتاق ایستاده بودن و دختر سرش پایین بود به سمت صندلی رفتم و روش نشستم و از افسر های پلیس خواستم که اتاق رو ترک کنن و ما رو تنها بزارن افسر ها تعظيمی کردن و اتاق رو ترک کردن دقایقی سکوت سنگینی فضا رو پر کرده بود تا اینکه این سکوت توسط من شکسته شدخیلی جدی روبه دختر گفتم : «خب نمی خوای چیزی بگی؟» دختر هیچ ری اکشنی نشون نداد حتی سرش رو هم بالا نیاورد نفسم رو صدا دار بیرون دادم و گفتم : «گوش کن ببین چی میگم دختر جون اگه قرار باشه تا ابد هم اینجا نگه ات دارم که حرف بزنی مطمئن باش همین کار رو می کنم» بعد از این که اینو گفتم متوجه شدم که داره سرش رو بالا میاره و موهاش رو پشت گوشش زد و با چشمای قرمز و متورمش بهم خیره شد به محض اینکه صورتمون رو به روی هم قرار گرفت کلا پرونده رو فراموش کردم و محو زیباییش شدم که یهو به خودم و اومدم و ازش پرسیدم : «پس بالاخره همو دیدیم خانم پارک چرا چشماتون انقدر قرمزه؟» جوابی بهم نداد فقط پلک زد اما به محض اینکه پلک زد قطره ای اشک از روی گونه اش سر خورد و...
۳.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.