part : 1
ویو دایون
امروز به یه ساختمون دیگه اثباب کشی کردیم ..... من از جا به جا شدن خونمون متنفرم ، ولی دیگه باید بریم و نمی شه کاریش کرد ... ( علامت دایون _ اینه )
_ باباااا ، باباااا
/ بله دخترم .... چی شده ؟
_ بابا الان تو ماشین همه ی وسایلام هست ؟
/ آره ... چطور ؟.
_ پس این وسیله چیه ؟
/ خب خودت گفتی هنسوریمو می خوام نزار تو جعبه ....... نگفتی ؟
_ ای بابا هنسوریو نمی گم ..... این دسکش بکس من نیست ؟
/ او اصلا ندیدمش
_ اشکال نداره خودم می زارمش راه بیوفتیم
( پرش زمانی به خونه ی جدید )
بالاخره رسیدیم
/ بچه ها زود برید برای خودتون اتاق انتخواب کنید ...... هرچه زود تر بهتر
از ترس اینکه هیکیونگ ( داداشش ) اتاق خوبرو بر نداره عین میگ میگ دویدم یه اتاق بزرگ و قشنگ انتخواب کردم و وسایلمو چیدم ... چشمم به یه آینه خورد که روش ملافه کشیده شده بود ...... ملافه رو برداشتم و رفتم پایین تا ناهار بخورم که دیدم مامان و بابا سریع وسایل خونرو چیدن و تمیز کردن آشپز خونه مثل گل تمیز شده بود
رفتم گفتم
_ مامااااان ..... من گشنمه
٪ بیا بخور ...... دوکبوکیه که دوست داری
_ ممنوووووون
( پرش زمانی به شب )
رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو کردم داشتم مسواک می زدم که یهیو یه مرد رو تو آینه دیدم ولی تا اومدم جیغ بزنم اومد و صورتمو گرفت که نتونم بزنم و با خودش برد به یه جای دیگه ..... ولی تعجبم از اینه که چطکری بدون از این که از در حیاط استفاده کنه منو اورد اینجا ؟ وقتی رسیدیم یهو افتادم زمین و همون یارو گفت
+ تو توی خونه ی من چی کار می کردی ؟
_ ببخشید ولی ما خریدیمش پس الان ما ......... ( حرفش از تعجب نصفه موند )
+ چی شد لال شدی ؟
( سکوت کرد )
+ هووووووو با توعم
_ ت.... تو ....... ب .... با ... بال .... پ .... پر.... و... واز ..... د .. داری ؟
+ آره ( نیش خند ) من یه شیطانم
_ پ ..... پس .... ح... حقیقت ... ب .... بود ..... که ا ..... اونجا ..... خ..... خونه ... ی .... ش .... شی .... شیطانه
+ آره درست بود
اومد سمتم یه بشکن زد و من وقتی چشمامو باز کردم رو تخت بودم که یهو .....
بقیه برای پارت بعدی 🥀🗡
امروز به یه ساختمون دیگه اثباب کشی کردیم ..... من از جا به جا شدن خونمون متنفرم ، ولی دیگه باید بریم و نمی شه کاریش کرد ... ( علامت دایون _ اینه )
_ باباااا ، باباااا
/ بله دخترم .... چی شده ؟
_ بابا الان تو ماشین همه ی وسایلام هست ؟
/ آره ... چطور ؟.
_ پس این وسیله چیه ؟
/ خب خودت گفتی هنسوریمو می خوام نزار تو جعبه ....... نگفتی ؟
_ ای بابا هنسوریو نمی گم ..... این دسکش بکس من نیست ؟
/ او اصلا ندیدمش
_ اشکال نداره خودم می زارمش راه بیوفتیم
( پرش زمانی به خونه ی جدید )
بالاخره رسیدیم
/ بچه ها زود برید برای خودتون اتاق انتخواب کنید ...... هرچه زود تر بهتر
از ترس اینکه هیکیونگ ( داداشش ) اتاق خوبرو بر نداره عین میگ میگ دویدم یه اتاق بزرگ و قشنگ انتخواب کردم و وسایلمو چیدم ... چشمم به یه آینه خورد که روش ملافه کشیده شده بود ...... ملافه رو برداشتم و رفتم پایین تا ناهار بخورم که دیدم مامان و بابا سریع وسایل خونرو چیدن و تمیز کردن آشپز خونه مثل گل تمیز شده بود
رفتم گفتم
_ مامااااان ..... من گشنمه
٪ بیا بخور ...... دوکبوکیه که دوست داری
_ ممنوووووون
( پرش زمانی به شب )
رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو کردم داشتم مسواک می زدم که یهیو یه مرد رو تو آینه دیدم ولی تا اومدم جیغ بزنم اومد و صورتمو گرفت که نتونم بزنم و با خودش برد به یه جای دیگه ..... ولی تعجبم از اینه که چطکری بدون از این که از در حیاط استفاده کنه منو اورد اینجا ؟ وقتی رسیدیم یهو افتادم زمین و همون یارو گفت
+ تو توی خونه ی من چی کار می کردی ؟
_ ببخشید ولی ما خریدیمش پس الان ما ......... ( حرفش از تعجب نصفه موند )
+ چی شد لال شدی ؟
( سکوت کرد )
+ هووووووو با توعم
_ ت.... تو ....... ب .... با ... بال .... پ .... پر.... و... واز ..... د .. داری ؟
+ آره ( نیش خند ) من یه شیطانم
_ پ ..... پس .... ح... حقیقت ... ب .... بود ..... که ا ..... اونجا ..... خ..... خونه ... ی .... ش .... شی .... شیطانه
+ آره درست بود
اومد سمتم یه بشکن زد و من وقتی چشمامو باز کردم رو تخت بودم که یهو .....
بقیه برای پارت بعدی 🥀🗡
۴.۶k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.