پارت ۳ :
ویو ادمین : عه من 🙂
یون سو داشت از خیابون رد میشد که چراغ اتصالی کرد و قرمز شد
ویو تهیونگ: داشتم تو بازار چرخ میزدم تا جایی واسه غذا خوردن پیدا کنم رسیدم به جاده اصلی سرعت کم بود و داشتم گوشی میدیدم یه لحظا سرم رو آوردم بلا که خوردم به یه دختر صدای ازش بلند نشد فکر کردم مرده تما من سرعتم کم بود رفتم پایین دیدم همون دختره نماینده این جا چیکار میکنه دیدم غش کرده براید استایل بغلش کردم و تو ماشین گذاشتم و بردم بیمارستان
ویو یون سو : داشتم از خیابون رد میشدم که چراغ قاطی کرد و قرمز شده یه ماشین اومد سرعتش کم بود اما من ترسیدم نزدیکم شد بعد یوه ایستاد منم از شک که بهم وارد شده بود غش کردم
چشمام رو باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم در باز شد و چی اون پسره کنار دستیم اومد تو گفتم تو بودی چرا سرتو بالا نمیگیری نمیفههمی آدم رد میشهههه فقط به فکر خودت هستییی (باداد)
ویو تهیونگ : رفتم تو چی غر غر هاش شروع شد گفتم : ای بابا چرا داد میزنی حالا که چی شده
پرستار این چش شد
پرستار: ایشون معلومه فوبیای صدای بلند یا شک یهویی میترسند و غش
میکنن
تهیونگ : حالا پاشو تا ببرمت خونه
یون سو : نمیخواد آقای کیم خودم میرم پا که دارم (عصبی سگی)
تهیونگ: این چرا اینجوری کرد خو به من چه برو به درک ولی یون سو خانم کارت دارم (منحرف نشید😊😂)
ویو یون سو : داشتم به خونه میرفتم که وسط راه حس کردم یه چیزی دنبالمه ترسیده بودم و قدمم رو بیشتر کردم تا رسیدم به اوتوبوس سوار شدم رفتم خونه و درو قفل کردم و گرفتم خابیدم
ویو تهیونگ .........
خماریییییی
خوب دوستان اینم پارت ۳ امیدوارم خوشتون بیاد تو کامنتا خوشحالم کنید با حرفتون
روزی ۳ یا ۴ پارت میزارم 🙂😉
یون سو داشت از خیابون رد میشد که چراغ اتصالی کرد و قرمز شد
ویو تهیونگ: داشتم تو بازار چرخ میزدم تا جایی واسه غذا خوردن پیدا کنم رسیدم به جاده اصلی سرعت کم بود و داشتم گوشی میدیدم یه لحظا سرم رو آوردم بلا که خوردم به یه دختر صدای ازش بلند نشد فکر کردم مرده تما من سرعتم کم بود رفتم پایین دیدم همون دختره نماینده این جا چیکار میکنه دیدم غش کرده براید استایل بغلش کردم و تو ماشین گذاشتم و بردم بیمارستان
ویو یون سو : داشتم از خیابون رد میشدم که چراغ قاطی کرد و قرمز شده یه ماشین اومد سرعتش کم بود اما من ترسیدم نزدیکم شد بعد یوه ایستاد منم از شک که بهم وارد شده بود غش کردم
چشمام رو باز کردم دیدم رو تخت بیمارستانم در باز شد و چی اون پسره کنار دستیم اومد تو گفتم تو بودی چرا سرتو بالا نمیگیری نمیفههمی آدم رد میشهههه فقط به فکر خودت هستییی (باداد)
ویو تهیونگ : رفتم تو چی غر غر هاش شروع شد گفتم : ای بابا چرا داد میزنی حالا که چی شده
پرستار این چش شد
پرستار: ایشون معلومه فوبیای صدای بلند یا شک یهویی میترسند و غش
میکنن
تهیونگ : حالا پاشو تا ببرمت خونه
یون سو : نمیخواد آقای کیم خودم میرم پا که دارم (عصبی سگی)
تهیونگ: این چرا اینجوری کرد خو به من چه برو به درک ولی یون سو خانم کارت دارم (منحرف نشید😊😂)
ویو یون سو : داشتم به خونه میرفتم که وسط راه حس کردم یه چیزی دنبالمه ترسیده بودم و قدمم رو بیشتر کردم تا رسیدم به اوتوبوس سوار شدم رفتم خونه و درو قفل کردم و گرفتم خابیدم
ویو تهیونگ .........
خماریییییی
خوب دوستان اینم پارت ۳ امیدوارم خوشتون بیاد تو کامنتا خوشحالم کنید با حرفتون
روزی ۳ یا ۴ پارت میزارم 🙂😉
۲۳۷
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.