فیک ران part 14
کاکوچو: گومنه....
ا/ت:...
مایکی: وایساااااااااااا
سانزو: چییییییییی؟
ریندو: اون داداشت که که از خونه فرار کرد..... کاکوچو بوددددددددددددد شتتتتتتتتتت
ران: وای شت ریدم ینی من به خواهر الگوم داشتم....وای شتتتتتتتتت
ایزانا: وات.....تو .....دوبارهههههههههههه همون بچه ای هستی که گم شده بودو دنبال داداشش میگشتتتتتتت؟ گلن یه بار تو عمرم دیدمتتت وایییی ینی تو خواهر کاکوچو بودی؟
ا/ت:😶😮💨
کاکوچو:ببینم دقیقن چند وقته که تو این خونه ای؟
ا/ت:3 ساعت...
کاکوچو: تو سه ساعت همهچیز رو وایسا هانننننن؟؟؟
ا/ت: اصن ویت مینت... گمشووو اونورررررر الانننن خیلیییییی باهاتتتتت قهرمممممممم گامشوووووووو برو اونووووررررررررر.....
کاکوچو:هانننننننن؟؟؟؟
ا/ت:هان و زهرِ اپی گلوت[ وقتی امتحان علوم خوندی...] با من حرف نزننن
کاکوچو:ولی...
ا/ت: هیییسسسس خفهههه
کاکوچو:من..
ا/ت: ساکتتت حرف نزننن
کاکوچو:آخه
ا/ت:ببندددد
کاکوچو:این مای....
ا/ت:میفهمیییساکت شو .....
کاکوچو: ولی ایزا.....
ا/ت: تو منو به مدت ۱۲ سال پیش اون مرتیکه ی هیز تنها گزاشتی و اون اجازه ی اینو داشت که با من هرکاری بکنه....
کاکوچو: مگه چی...
ا/ت: و آخرم منو فروخت و به همین دلیل اینجام..
کاکوچو: ینی...
مایکی: جفتتون خفه شید.. اولن اون تورو به ما نمیداد مگه اینکه بهش پول بدیم و اون برچسب فروخته شده رو به تو داد ... و اینکه دلیل اینکه اینجایی اینه که یکی از اعضای بونتنی و حق اینکه دیگه به این قضیه ی فروخته شدن فک نکن..ما با گذشته دیگه کاری انجام نمیدیم و شما خواهر برادر سنگ هاتون رو وابکنید.....جفتتون دهنتونو سایلنت کنید و سعی کنید به دلایل هم گوش بدید..!
ا/ت:دکتر پروفوسور مایکی دارع به ما مشاوره میده...
سانزو: اینا تو دایره ی لغات مایکی میگنجه؟
دراکن: خودش به اینا عمل میکنه اصن؟
باجی: اصلن فکرشم نکن... 😂
ا/ت: مایکی سان این حرفا واقعن بهتون نمیاد
مایکی: دختره ی پدر گوربههههههه میکشمتتتتتتتتت
*و روند قبلی ادامه پیدا میکند*
ا/ت: مایکی سان واقعن دست خودم نیست باید کرممو بریزممم....
مایکی: مایکی سان و هناققققققققققققق
باجی:ما دوتا میتونیم بهترین دوست های هم باشیم...🥹😂
مایکی:هرکی بگیرتش 1 پنجمه دوریاکیمو بهش میدمممم
ا/ت: منظورت دوریاکی منه دیگه؟
ران: نه درواقع دوریاکیه من...!
ا/ت: هنننننن؟؟؟؟!!!!
ران دستایه ا/ترو میگیره و ا/ت رو بین هوا و زمین نگه میداره *اگه اسلاید بعد نداره تو پست بعد میزارم چطوری منظورمه*
ران: خوب دوریاکی منو بده ....
ا/ت:ولممم کنننننننن مرتیکههههههه
مایکی: باید ا/ترو بزاری زمین تا بهت دوریاکیتو بدم....
ا/ت رو زمینه و ولی دستایه ران رو شونشو و نگهش داشته...*
مایکی خب به عنوان رئیست...
ا/ت:...
مایکی: وایساااااااااااا
سانزو: چییییییییی؟
ریندو: اون داداشت که که از خونه فرار کرد..... کاکوچو بوددددددددددددد شتتتتتتتتتت
ران: وای شت ریدم ینی من به خواهر الگوم داشتم....وای شتتتتتتتتت
ایزانا: وات.....تو .....دوبارهههههههههههه همون بچه ای هستی که گم شده بودو دنبال داداشش میگشتتتتتتت؟ گلن یه بار تو عمرم دیدمتتت وایییی ینی تو خواهر کاکوچو بودی؟
ا/ت:😶😮💨
کاکوچو:ببینم دقیقن چند وقته که تو این خونه ای؟
ا/ت:3 ساعت...
کاکوچو: تو سه ساعت همهچیز رو وایسا هانننننن؟؟؟
ا/ت: اصن ویت مینت... گمشووو اونورررررر الانننن خیلیییییی باهاتتتتت قهرمممممممم گامشوووووووو برو اونووووررررررررر.....
کاکوچو:هانننننننن؟؟؟؟
ا/ت:هان و زهرِ اپی گلوت[ وقتی امتحان علوم خوندی...] با من حرف نزننن
کاکوچو:ولی...
ا/ت: هیییسسسس خفهههه
کاکوچو:من..
ا/ت: ساکتتت حرف نزننن
کاکوچو:آخه
ا/ت:ببندددد
کاکوچو:این مای....
ا/ت:میفهمیییساکت شو .....
کاکوچو: ولی ایزا.....
ا/ت: تو منو به مدت ۱۲ سال پیش اون مرتیکه ی هیز تنها گزاشتی و اون اجازه ی اینو داشت که با من هرکاری بکنه....
کاکوچو: مگه چی...
ا/ت: و آخرم منو فروخت و به همین دلیل اینجام..
کاکوچو: ینی...
مایکی: جفتتون خفه شید.. اولن اون تورو به ما نمیداد مگه اینکه بهش پول بدیم و اون برچسب فروخته شده رو به تو داد ... و اینکه دلیل اینکه اینجایی اینه که یکی از اعضای بونتنی و حق اینکه دیگه به این قضیه ی فروخته شدن فک نکن..ما با گذشته دیگه کاری انجام نمیدیم و شما خواهر برادر سنگ هاتون رو وابکنید.....جفتتون دهنتونو سایلنت کنید و سعی کنید به دلایل هم گوش بدید..!
ا/ت:دکتر پروفوسور مایکی دارع به ما مشاوره میده...
سانزو: اینا تو دایره ی لغات مایکی میگنجه؟
دراکن: خودش به اینا عمل میکنه اصن؟
باجی: اصلن فکرشم نکن... 😂
ا/ت: مایکی سان این حرفا واقعن بهتون نمیاد
مایکی: دختره ی پدر گوربههههههه میکشمتتتتتتتتت
*و روند قبلی ادامه پیدا میکند*
ا/ت: مایکی سان واقعن دست خودم نیست باید کرممو بریزممم....
مایکی: مایکی سان و هناققققققققققققق
باجی:ما دوتا میتونیم بهترین دوست های هم باشیم...🥹😂
مایکی:هرکی بگیرتش 1 پنجمه دوریاکیمو بهش میدمممم
ا/ت: منظورت دوریاکی منه دیگه؟
ران: نه درواقع دوریاکیه من...!
ا/ت: هنننننن؟؟؟؟!!!!
ران دستایه ا/ترو میگیره و ا/ت رو بین هوا و زمین نگه میداره *اگه اسلاید بعد نداره تو پست بعد میزارم چطوری منظورمه*
ران: خوب دوریاکی منو بده ....
ا/ت:ولممم کنننننننن مرتیکههههههه
مایکی: باید ا/ترو بزاری زمین تا بهت دوریاکیتو بدم....
ا/ت رو زمینه و ولی دستایه ران رو شونشو و نگهش داشته...*
مایکی خب به عنوان رئیست...
۱۸.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.